دریافت همین آهنگ

قالب وبلاگ

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
رهبرم خامنه ای ولایتمداری امام زمان

میقات او لشگر محمد رسول الله (ص) بود و تار و پود احرامش تقوا و تزکیه . هروله اس در خاکریزهای عشق جان می گرفت . آنگاه که محرم شد ، عشق با شیرین ترین لهجه ها با او همکلام شد . طواف کعبه اش ، اوج پرواز دلدادگی بود . طواف را با پای ارادت در هفت شهر عشق به جا آورد و نماز طوافش در قیام و قعود اقاقیا به سرخی نشست . شعله ور در عرفان عرفات (( لا اعبدما تعبدون )) را با صدای رسا برای برائت از مشرکان ادا کرد . در شبانگاه مشعر ، زمزمة وجه الهی بر روح منتظرش باریدن گرفت . در سرزمین ایمان و تمنا ، جواز رهایی یافتی که منایت کربلا بود . تو از حج مقبول ، پای در جهاد مشکور نهادی و پاداش جاودان و گوارا یافتی و مصداق ، روش (( عند ربهم یرزقون )) شدی 0
در این جا شایستة آن دیدم که به زندگی حاج عباس ورامینی از زبان مادرش بپردازم . چرا که کلام مادر از سر اخلاص ناب است و تاثیر و جذابیتی جادویی دارد :
(( شبی خواب دیدم که در بیابانی ساکت و پر رمز و راز هستم . در مقابلم تپه ای پر از مروارید زیبا و درخشنده بود . مردی روحانی و نورانی در کنار تپه قدم می زد . عمامه ای سفید بر سر داشت وقتی نزدیک تپه شدم ، آن مرد نورانی ، یکی از مرواریدها را نشانم داد و گفت که این مروارید از آن توست . مروارید را برداشتم . مروارید درخشندگی عجیبی داشت . خوابم را برای کسی تعریف کردم و او تعبیرش این بودکه خداوند به تو فرزندی می دهد که نمونه است . بدنبال این خواب ، خداوند به من فرزندی عطا فرمود که زیبا و دوست داشتنی بود . (( عباس )) ظهر5بهمن ماه 1333 چشم به جهان گشود . من و پدرش تمام سعی و تلاشمان این بود که در تربیت عباس ، از هیچ کوشش فرو گذار نباشیم . او از کودکی شاد و با نشاط بود . دورة ابتدایی را در مدرسه (( جعفری )) در پاچنار گذرانید . دورة متوسطه و دبیرستان را در مدرسه (( علمیه )) سپری کرد . عباس بچه ای مذهبی ، فعال و زرنگ بود . از نوجوانی ، وقتی که محرم می شد ، دوستان و همسالانش را در محل جمع می کرد و هیات تشکیل می داد و به سینه زنی و زنجیر زنی می پرداختند . ده روز اول محرم در خانه پیدایش نمی شد . عاشق سید الشهدا (ع)بود . در محل ، به او عباس علمدار می گفتند .


دوران تحصیل دانشگاه
عباس پس از گرفتن مدرک دیپلم به سربازی رفت . به رغم میل باطنی وارد ارتش شد ، چرا که اصلاً دوست نداشت به رژیم شاه خدمت کند . از این رو خاطرش افسرده بود . پس از گذرانیدن دورة سربازی ، در کنکور شرکت کرد و در دانشگاه ، رشتة ((تربیتی کودک )) پذیرفته شد . به رشته اش علاقه داشت. همزمان با تحصیل به پرورشگاهها می رفت و همچون یک پدر مهربان به کودکان بی سر پرست خدمت می کرد . بیشتر شبها در پرورشگاه بیدار می ماند و با مهربانی به تر و خشک کردن بچه ها می پرداخت .

دوران انقلاب
همزمان با اوج گیری انقلاب ، با شور و اشتیاق زاید الوصف در راهپیماییها شرکت می کرد آن روزهایی که قرار بود حضرت امام خمینی (ره) از پاریس تشریف آورد . عباس سراسر شب در سرمای زمستان ، در بهشت زهرا ، با چند نفر از دوستانش ، برای حفظ جان امام ماند . روز ورود حضرت امام به ایران ، در بهشت زهرا به حفاظت مشغول بود .

لانة جاسوسی
در 13 آبان ماه 1358 که دانشجویان مسلمان پیرو خط امام سفارت امریکا را تسخیر کردند ، عباس اولین کسی بود که وارد لانة جاسوسی شد . یک سال در آنجا فعالیت کرد . در همان لانه با یک دختر مسلمان و متعهد آشنا شد و ازدواج کرد و روز مبعث حضرت رسول اکرم (ص) خدمت حضرت امام رفتند و خطبة‌عقدشان را ایشان خواندند . زندگی خیلی ساده ای را با هم شروع کردند . همسرش نیز زینب وار همواره در کنار او ، در خدمت انقلاب و مردم مسلمان بود



فعالیت در سپاه و جبهه
پس از تحویل گروگانها عباس به عضویت سپاه پاسداران در آمد و در مرکز آموزش سپاه منطقة 10 به فعالیت پرداخت . شبانه روز در سپاه کار می کرد . در دستگیری منافقین تلاش جدی داشت . چند بار منافقین می خواستند او را ترور کنند .
جنگ تحمیلی که شروع شد ، مشتاقانه به جبهه شتافت . در عملیات ((بیت المقدس )) فرماندة یکی از گردانهای تیپ حضرت رسول (ص) بود .در آن عملیات از ناحیة صورت مجروح شد مدتی در بیمارستان (( بهارلو )) بستری بود .کمی که حالش بهتر شد ، دوباره راهی جبهه گردید . در سال 1362 از طرف سپاه نامش برای زیارت حج در آمد . عباس برای تبلیغ انقلاب اسلامی ، به حج رفت و در آن جا فعالیتهای سیاسی داشت . از حج که باز گشت، گفتم : عباس ! خوش به حالت که رفتی و خانة خدا را زیارت کردی )) گفت : (( خیلی دلم می خواهدملاقات و زیارت خدا نصیبم شود .))
سردار بزرگوار حاج همت ، دربارة تاثیر شگرف زیارت خانة خدا بر عباس می گوید : از مکه که برگشت ، در یک دنیای دیگر سیر می کرد . تو خودش نبود . گوشه ای خلوت می کردو به نماز شب می ایستاد و به راز و نیاز مشغول می شد. گریه هایش در نماز شب عارفانه بود . در تنهایی به درگاه خدا استغاثه می کرد . در اوج ناراحتی امکان نداشت یک ذره اخم و عصبانیت در وجود این انسان الهی راه پیدا کند . همیشه تبسمی نمکین بر لب بود .
 

وصیت نامه سردار شهید حاج عباس (محمد) ورامینی ( قائم مقام لشگر 27 محمد رسول الله )

بسم الله الرحمن الرحیم

 ان الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون وعدا علیه حقا فی التوریه و الانجیل و القرآن و من اوفی بعهده من الله فاستبشروا ببیعکم الذی بایقتم به و ذالک هو الفوز العظیم .

 خدا جان و مال اهل ایمان را به بهشت خریداری کرده آنها در راه خدا جهاد میکنند که دشمنان دین را بکشند یا خود کشته شوند این وعده قطعی است بر خدا و عهدی است که در تورات و انجیل و قرآن یاد فرموده است و از خدا باوفاتر به عهد کیست ؟

ای اهل ایمان شما بخود در این معامله ( خریداری بهشت ابد به جان و مال ) بشارت دهید که این معاهده با خدا به حقیقت سعادت و پیروزی بزرگی است .با درود و سلام بر تمام شهدا و با درود و سلام به امام امت این تبلور اسلام راستین و این نور خدا و این کوبنده بر فرق مستکبرین جهان و این سلاله پاک حسین ( ع ) و این یاور مستضعفین جهان و این عاشق خدا و این مرد گریان نیمه شب و این جانشین امام زمان ( ع ) و این فقیه عادل زمان و این رهبر قلبهای مومن و همچنین با درود و سلام به امت شهیدپرور امتی که بهارین تعبیر را در مورد این مردم امام عزیزمان فرموده است که این ملت الهی شده است و من این مسئله را با گوشت و پوست بدنم حس کرده ام و آنرا در جبهه های جنگ مشاهده نموده ام من بوی دست آن پیرمرد یا پیرزنی که نان تهیه کرده و برای ما به جبهه ها می فرستد به مشامم رسیده است من چهره آفتاب سوخته آن مرد روستایی و یا آن جوان روستایی که فقط به ندای حسین گونه امام لبیک گفته است را دیده ام من عشق به شهادت جوانان پاک حزب الله را در اینجا دیده ام و خیلی نمونه های دیگری که هر کدام گویای حضور مردم در تمام صحنه های نبرد حق علیه باطل میباشد من با آن گفته امام عزیزمان که میگوید در جبهه ها حتی یک نفر هم پیدا نمی شود که از خانواده این مستکبرین باشد کاملا مانوس می باشم و این اصل معنی امامت و امت که هر دو کامل در نتیجه می بینم که انقلاب با شتابی سرسام آور به پیش میرود انشاالله تمام کاخهای ظلم را در هم خواهد کوبید و باعث نجات تمام مستعفین جهان خواهد شد و از همه مهمتر زمینه آماده میشود برای ظهور امام زمان(ع) و نکته بسیار ظریفی که در اینجا مشهود است ارتباط قوی بین امام و امت میباشد که به فضل الهی این دو هم جهت حرکت میکنند و تا این همسویی برقرار است ما پیروزیم اگر چه در بعضی از موارد شکست بخوریم که این شکست خود نز پیروزی عظیمی میباشد و اما نظر من در مورد هر دوی اینها این است مه امام چون آن ارتباط اخلاصی خود را با خدا برقرار کرده است و نمود آن همان گریه های شبانه امام میباشد راه خود را پیدا کرده و در صراط مستقیم حرکت خود را ادامه میدهد و این طرف که امت قرار دارد تا وقتی که قدر این نعمت الهی را بدانند و شکرگزاری کنند صددرصد خدا این نعمت را از او نخواهد گرفت مگر اینکه نعمتی از آن بالاتر به او بدهد و باز من نمود عینی این مسئله را در جبهه های جنگ مشاهده کرده ام و آن فریادهای پرخروش و مستضعفترین مردم این جهان است که در حال حاضر تبلور آن در ایران و آنهم در جبهه ها است که فریاد می زنند خدایا خدایا ترا به جان مهدی تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار از عمر ما بکاه بر عمر او بیفزا.

 باری تا این پیوند عمیق بین امام و امت وجود دارد شکست محال است ولی پیروزی روزبه روز روشن تر می باشد و امام تمام اینها حول یک محور و برای یک محور دور میزند و آن خداست و آن نیز عشق به لقاء است که هر کس به اندازه برای این مطلب سهم میگذارد و یکی مال و ثروت یکی زن و بچه و یکی بهترین چیز خود آنهم نه یک بار بلکه حاضر است صد بار برای رسیدن به لقاءالله عطا نماید و آن جان ناقابل خودش میباشد تا بدینوسیله خونی که از هابیل تا حسین ( ع ) و از حسین تا کربلای ایران بر زمین ریخته شده است تداوم دهد و در این ارتباط آیندگان نیز راهشان و خطشان روشن میباشد. یعنی اینکه این خط سرخ باید همچنان ادامه پیدا کند تا ظهور امام زمان ( ع ) که خط مبارزاتی ما روشن است و آن این است که مبارزه آنقدر ادامه دارد تا دیگر کسی روی زمین نباشد که لااله الاالله نگوید. و اما برگردم به وضع موجود خودم که قرار است فردا شب عملیاتی عظیم که میرود تا سرنوشت نبرد یکسال و نیمه جبهه حق علیه کفر را معین نماید و به اعتقاد من این نبرد درست شبیه به حالت روز 22 بهمن در ایران میباشد که این نبرد 22 بهمن برای جهان میباشد و در واقع صدور انقلاب ایران به تمام جهان و آغاز اولین گام جهانی برای ظهور امام زمانمان میباشد.

 

نامه شهید به خانواده

خودمادرم این را بدان که تجلی زحمت تو من هستم پس این زحمتهای تو بود که مرا نیز از خود بیخود کرد. مادر من هیچ‌گاه سختی‌های زندگی تو را فراموش نمی‌کنم مادر من فراموش نمی کنم گردن‌ دردهایی را که در اثر کار دوختن به آن مبتلا شدی شاید یکی از کسانی که همیشه دلش به خاطر تو می‌تپید و چه بسا شب‌ها به خاطر رنج‌های تو اشک می‌ریخت من بودم. مادر من به جبهه می‌روم تا شاید خدا مرا ببخشد آنقدر باید در آفتاب‌های سوزان در زیر رگبار مسلسلهای کفار بدوم تا آن گوشت‌هایی را که از غفلت بر بردنم روئیده آب شود. در این لحظه به این فکر می‌کنم که اگر قرار باشد برای پیوستن به ابدیت در بستری ساده و آرام جان بدهیم چقدر دردآور می باشد چرا در مواقعی که می‌توانستم شهادت را نصیب خود کنم نفس بر من غلبه کرده و این نعمت متعالی را از من ربوده است و باز می‌بینیم هنوز به آن اخلاص که باید نرسیده بودم تا لیاقت آن را پیدا کنم که خدا بزرگترین نعمتها یعنی شهادت را نصیبم نماید بعد در برابر خدا شرمنده می‌شوم و قبول می کنم که شهادت لیاقت می خواهد و به خاطر همین همیشه مانند انسان های سرگردان به این طرف و آن طرف می‌زدم، تا شاید بتوانم به آن اخلاص که می‌خواهم برسم [امروز] فقط یک آرزو در وجودم موج میزند و آن عشق به شهادت است. ... ای پدر و مادر ای برادر، ای خواهر و دوستان عزیز یک وصیت دارم و آن عاشق مردم بودن است و از این طریق به خدا می‌توان رسید  نامه شهید به فرزند کوچکش

 

... خدمت میثم کوچولو سلام عرض می کنم و از خدا می خواهم که تو یادگارم را در زیر سایه خود حفظ نماید و خود نگهدار تو باشد. میثم جان! بابا رفت به صحرای کربلای ایران، خوزستان داغ، تا شاید درد حسین (ع) را با تمام گوشت و پوست خود حس نماید. بابا رفت تا شاید بوی خون حسین (ع) به مشامش برسد، بابا رفت تا شاید بتواند بر رگ بریده حسین (ع) بوسه بزند، بابا رفت تا شاید بتواند با خون ناقابلش راه کربلا را برای تمام دل‌هایی که هوای کربلا دارند باز کند، بابا رفت ... شاید دیگر برود و پهلوی تو نباشد اما این را بدان که همه‌چیز ناپایدار است چه برای تو و چه برای من تنها چیزی که باقی می‌ماند و قابل اتکاست خداست میثم جان! سال گذشته در چنین روزی ساعت چهار صبح به دنیا آمدی یکسال از عمرت گذشت چه بسا در چنین روزی که روز به دنیا آمدن تو است بابا پهلویت نباشد اما هیچ عیبی ندارد خدای بابا تو را دوست دارد. پس ناراحت نباش و همیشه به خدا فکرکن تا دلت آرام باشد. پس بابا رفت خداحافظ.

ورامینی 14/2/1361وان رسید

چگونگی شهادت
شهید ورامینی پس از بازگشت از مکه عازم جبهه شد و پس از مدتی کوتاه ، در عملیات (( والفجر 4 )) در پنجوین براثر اصابت ترکش خمپاره ، نیمه شب دوشنبه 28 آبان ماه 1362 به آرزوی دیرین خود رسید و شهد شهادت نوشید .
 



      

زندگینامه شهید
شهید آیت الله حاج سید عبدلحسین دستغیب که یکی از دانشمندان و علماء بنام دنیای اسلام بشمار می رفت ، در سال 1292 هجری شمسی در شیراز متولد شد و پس از پرورش صحیح و خواندن ادبیات و سطوح به نجف اشرف مهاجرت نمود و در آنجا از محضر آیات عظام چون مرحوم آیت الله حاج شیخ کاظم شیرازی و آیت الله اصفهانی و آیت الله العظمی حاج سید میرزا آقا اصطهباناتی استفاده نمود و با دریافت اجازات عدیده اجتهاد و غیره به شیراز مراجعت و در مسجد جامع عتیق به اقامه جماعت و تبلیغ دین وتنویر افکار پرداخت .


شهید دستغیب خدمات شایان و ارزنده ای نموده است که از آن جمله در سال 1321 شمسی مسجد جامع شیراز که از بناهای قدیمی بوده و بیش از هزار سال از تاریخ بنای آن می گذرد و بواسطه مرو ایام رو به ویرانی میرفت با یاری مومنین فارس تعمیرات اساسی نمود ، بطوری که گویا این مسجد تازه بنا شده است .


حضرت آیت الله سید عبدالحسین دستغیب که ریاست حوزه علمیه فارس و نمایندگی امام در آن استان را بعده داشت دارای تالیفات و آثار متعددی است که از آن جمله است :
1- کتاب قلب سلیم ،کتاب قطور و بزرگی است در رشته اخلاقی و بسیار نفیس و ارزنده که در قم به طبع رسیده است . 2- حقایقی از قرآن 3- معراج 4- ماه خدا 5- صدیقه کبری 6- داستانمهای شگفت 7- هشتادو دو پرسش 8- گناهان کبیره 9- سوره نجم 10- سید الشهداء 11- معاد 12- صلوه الخاشعین 13- شرح و حاشیه برسی مسائل شیخ مخلوط و تعداد زیادی از تفاسیر و کتب در علوم اسلامی که یا در حال صبع بوده و یا اینکه هنوز به دست چاپ سپرده نشده است .


با پیروزی انقلاب ،مدارس علمیه قوام ، هاشمیه و آستانه در شیراز که سالهای متمادی توسط رژیم گذشته ،غضب و از طلبه خالی بود ، تحت نظر ایشان در اختیار طلاب قرار داده شد که توسط مدرسین نمونه و برجسته اداره می شود .
برنامه مبارزاتی شهید دستغیب همزمان با قیام امام امت خمینی کبیر در سال 41 شروع شد و در در 1 خرداد 41 بازداشت و به تهران تبعید گردید . در سال 43 مجدداً بازداشت و به زندان تهران اعزام و سپس تبعید شد .شهید دستغیب در این مدت رهبری مبارزات مردم فارس را بعده داشت و با پایمردی ، ایستادگی کرد و حاضر به ملاقات یا مذاکره نشد .

 در سال 56 مدتی در منزل خود محاصره بود و پس از در گیری و کشتار «5 رمضان »شیراز ،رژیم سفاک بمدت دو هفته مسجد جامع مرکز مبارزه شیرازیان را تعطیل کرد وایشان با شروع حکومت بازداشت با داشت و در تهران زندانی وسپس تبعید شد .پس از پیروزی انقلاب به نمایندگی اول از فارس در مجلس خبرگان انتخاب شد و همزمان به درخواست اهالی شیراز وفرمان امام خمینی رهبر انقلاب وبنیان گذار جمهوری اسلامی ایران ،امامت جمعه شهر شیراز را عهده دار شد ودر این سنگر با وحدت مردم غیور شیراز بسیاری از مشکلات را پشت سر نهاد . سرنجام در 20 آذر ماه60 هنگامیکه شهید دستغیب به منظور برگزاری مراسم نماز جمعه عازم محل نماز جمعه بود ،دست پلید آمریکا از آستین منافقین بدرآمد و یکی از خدمتگذاران اسلام را به همراه تعدادی دیگر از شیفتگان راه حسین شهید نمودند




      

برگی از زندگی چهارمین شهید محراب
ای خوشا با فرق خونین در لقای یار رفتن


شهید آیت الله محمد صدوقی ؛ سومین شهیدمحراب درسال 1327 هجری قمری ، یعنی حدود 79 سال پیش در خانواده ای روحانی در شهر یزد چشم به جهان گشود . پدر آیت الله صدوقی ، آقامیرزا ابوطالب ، یکی از روحانیون معروف یزد بود که در مسجد محمدیه سمت امامت و جهت کارهای مردم مرجعیت تامه داشت .
آیت الله صدوقی ،مرد عبادت و تقوی در سن 7 سالگی پدر و در سن 9 سالگی مادر خویش را از دست داد . مرحوم آمیرزا محمد کرمانشاهی سرپرستی وی را به عهده گرفت و محمد صدوقی به تحصیل پرداخت .تحصیلات قدیمه را تا حد لمعه و قوانین در مدرسه عبدالرحیم خان زیر نظر اساتید زمان گذراند و در سال 1348 قمری برای ادامه تحصیل به اصفهان رفت و در مدرسه چهار باغ ، از طریق قمشه و آباده به سوی یزد حرکت نمود که سفرش 29 روز به طول انجامید 1 سال بعد از آن در سال 1349 قمری مجدداً برای ادامه تحصیل راهی دیاری شد و شهر قم را برای کسب علم برگزیده به همراه خانواده راهی شدند و بیست و یک سال در آن شهر اقامت گزیدند . در همان سال نیز با امام خمینی آشنا شده و با ایشان به حد اعلای دوستی می رساند آیت الله صدوقی به مرحوم شیخ عبدالکریم حائری یزدی که مؤسس و مدیر حوزه علمیه قم بود نیز علاقه وافر داشت ، به حدی که به خدمت رسیدن ایشان را همچون واجبات می دانست ، ودر دیدارها ، مشکلات طلاب را با ایشان درمیان می گذارد . در سال 1355 قمری بود که آیت الله حائری دنیای فانی را ترک گفت و به ملکوت اعلی پیوست و بعد از در گذشت آن عالم روحانی بود که فشار رژیم اختناقی پهلوی نسبت به روحانیت فزونی یافت و رژیم سعی داشت که روحانیون را از لباس روحانیت خارج کند و بدین شرایط بر علما و اهل علم تنگ و سخت گشته بود . پس از رحلت آیت الله حائری ، قسمت عمده ای از مسئولیت کارهای حوزه به دوش حضرت آیت الله صدوقی افتاد و ایشان ضمن تدریس 4، 5 درس در حوزه ، به محضر درس آیات عظام خوانساری – بروجردی – صدر و حجت نیز می رفتند و در خارج از قم نیز کار زراعی می کردند .


شهید صدوقی از حافظه و هوش سرشاری برخوردار بود و با همان ذکاوت بود که درس را فرا گرفته و بدون نیاز به مطالعه زیاد به تحصیل می پرداخت . حتی وقتی که ده هزار طلبه از ایشان شهریه می گرفتند ، وی بدون هیچگونه دفتری ، نام همه را به خاطر می سپرد و می دانست که به چه کسانی شهریه داده است و یا به چه کسانی نداده است ، آنگاه زمانیکه به منزل باز می گشت اسامی را و نیز اینکه چقدر شهریه به آنها پرداخت نموده است یادداشت می نمود . پس از بازگشت مجدد آیت الله صدوقی به شهر زادگاهش ، یزد ، وی علاوه بر درس و بحث ، به رتق و فتق اموری چون تعمیر مدارس نیز همت گماشت . در سال 1341 که قضیه انجمنهای ایالتی و ولایتی شروع شد ، آیت الله صدوقی نیز همراه با امام و علمای دیگر در این باب به فعالیت می پردازد و بالاخره هم با کوشش و فشارهای امام خمینی بود که پیش نهاد این طرح لغو شد . بعد از قضیه 15 خرداد سال 42 که امام را به تهران بردند شهید صدوقی و چندتن دیگر از علماء از شهرهای مختلف به تهران عزیمت کردند تا به عمل رژیم پهلوی اعتراض نمایند و سرانجام پس از این اعتراضات مردم بیدارتر شده و امام به حسب ظاهر آزاد گردیده به قم رفتند . مدتی گذشت و امام را به ترکیه تبعید نمودند و این امور باعث شد که مجدداً درگیریهای علماء و نیز آیت الله صدوقی با عمال رژیم ستم شاهی آغاز گردد . پس از چندی امام از ترکیه به نجف و سپس به پاریس رفتند که باعث شد مبارزه هرچه بیشتر به اوج خود برسد و از طریق یزد و شهید صدوقی اعلامیه ها و پیامهای امام ضبط گردیده و به شهرهای دیگر انتقال داده می شد .


همچنین در پی به آتش کشیدن سینما رکس آبادان ، آیت الله صدوقی مرد بزرگ و مبارز، اولین کسی بود که اعلامیه ای منتشر نمود و گناه آنرا به گردن دولت گذاشت . شهید صدوقی عالم بزرگواری بود که سالهای سال عمر خویش را در راه اسلام سپری ساخت و او که ازهیچ چیز واهمه نداشت ، سرانجام در11 تیر ماه سال 61 مرگی چون شهادت را که زندگی جاودانه یافتن است به جان خرید و در محراب عبادت بدست منافقی کوردل ترورشد و آخرین برگ از دفتر عمر خویش را با سرافرازی تمام ورق زد و به ملکوت اعلی پیوست .





      

شهید محلاتی در خانواده ای مذهبی و با تقوا به سال 1309 در شهرستان محلات دیده به عالم گشود . پدر و مادرش ارادت خاص به اهل بیت عصمت و طهارت (ع) داشتند و شهید محلاتی را با احساسات ناب مذهبی پرورش دادند و اهتمامی تام به تربیت دینی آن مصروف داشتند .
شهید محلاتی وقتی تحصیلات ابتدائی را به پایان میرساند ، در محلات حجره ای میگیرد و زندگی تازه ای را در سلک طلبگی شروع میکند . پس از گذرانیدن دروس مقدماتی ، در سال 1324 برای ادامه تحصیل عازم شهر مقدس قم میشود . آشنایی وی با مرحوم آیت الله العضمی محمد تقی خوانساری ـ که در آن زمان از عراق به ایران تبعید شده بود ـ تحولی در وی ایجاد میکند و از او عنصر فعال سیاسی پدید می آورد .
ایشان دروس حوزوی را در محضر علمای بنام می گذراند . درس خارج را حضرت ((آیت الله العضمی بروجردی )) و خدمت حضرت امام خمینی(ره) تفسیر و فلسفه را در محضر مرحوم (( علامه طباطبائی و دروس لمعه و مطول را نزد شهید مهراب (( آیت الله صدوقی )) فرا می گیرد .
شاکلهء شخصیت اخلاقی ، علمی و مبارزاتی شهید ، در همان دوران پی ریزی می شود آشنایی با مشرب عرفانی و بینش فقهی حضرت امام خمینی(ره) و شرکت در مبارزات (( آیت الله کاشانی)) و ((فدائیان اسلام )) از وی چهره ای پر تلاش ، پارسا و بردبار پدید می آورد .

فعالیتهای شهید پیش از پیروزی انقلاب اسلامی
شهید محلاتی در سال 1326 با تشکیلات فدائیان اسلام و آیت الله کاشانی(ره) آشنا می شود و از همان سال ، مبارزه خود را علیه رژیم مستبد شاه آغاز می کند . وی که هفده سال بیشتر نداشت ، نسبت به دعوت فدائیان اسلام برای اعزام به (( فلسطین )) و مبارزه با رژیم غاصب بیت المقدس ، آمادگی و ثبت نام می نماید .
او در 22 سالگی ، از سوی آیت الله بروجردی ماموریت می یابد تا به ((غائله حزب توده )) در قم رسیدگی کند که بطور فعال و موثر ، از عهده این مسئولیت خطیر بر می آید . این امر بیانگر توجه ویژه حضرت آیت الله بروجردی(ره) به ایشان است .
شهید محلاتی در سال 1332 یعنی در 23 سالگی به خاطر سخنرانی محرک و آتشین خود علیه (( کنسرسیوم نفت )) و ((کودتای 28 مرداد )) دستگیر و به مشهد مقدس تبعید می شود .
ایشان در سال 1341 به عنوان رابط میان علمای تهران و قم نسبت به تبادل پیامها اقدام می کند . در همین سال ، با تنظیم اعلامیه ای ، امضای 120 تن از علمای تهران را می گیرد که در نوع خود اقدامی بی سابقه تلقی می شود . همچنین برای روشنگری ، به تشریح نظرات مراجع و علمای قم ، بویژه نظرات و افکار حضرت امام خمینی (ره ) در میان مردم می پردازد .
پس از رحلت (( حضرت آیت الله العظمی حکیم (ره ) ))همراه جمعی از ((روحانیون مبارز تهران )) تلگرام تسلیتی به محضرحضرت امام خمینی (ره ) مخابره می کند و مردم را به تقلید از ایشان فرا می خواند که این امر ، توطئه رژیم شاه را در منحرف کردن اذهان عمومی از توجه به حضرت امام خمینی (ره ) خنثی می کند .
شهید محلاتی در روشنگری مردم و مبارزه علیه رژیم ستمشاهی ، لحظه ای از پا نمی نشیند و به هر مناسبت ، با زبان و قلم اقدام می کند .
ابتدا از سوی رژیم ، از سخنرانی کردن و و خارج شدن از تهران ممنوع می شود و سر انجام در سال 1351 دستگیر و زندانی می گردد ، اما این سختیها نه تنها تزلزلی در اراده اش پدید نمیآورد ، که در صیقل دادن روح و سازندگی شخصیت او موثر می افتد .
وی یکی از چهره های درخشان دوران مبارزات انقلابی بود که برای پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی ، تا جان مجاهده و مبارزه می کند و در این راه ، زخمها و زخم زبانها برمی دارد و تحمل می کند .وی از دشواریهای راه ، هراسی به دل راه نمی دهد و صبور و شکیبا در مسیر مبارزه راه می پوید .
شهید محلاتی در زمرهء ارادتمندان دلسوخته حضرت امام خمینی (ره ) بود و تا پایان عمر، بر این ارادت پر افتخار می ماند. ایشان از اعضای فعال (( کمیته استقبال از امام )) بود برای نخستین بار در آستانهء پیروزی انقلاب ، (( صدای انقلاب اسلامی )) از حلقوم وی ، از رادیو بر سرتاسر جهان طنین افکند . وسعت و دامنه فعالیتهای او چنان فراگیر می شود که دوستانش از وی به عنوان (( موتور انقلاب )) نام می برند .


فعالیتهای شهید پس از پیروزی اتقلاب اسلامی
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ، شهید محلاتی همچنان پر تلاش در خدمت انقلاب و حضرت امام (ره) می ماندو در راه اندازی و شکل گیری (( جامعهء روحانیت مبارزه )) در تهران نقش اساسی ایفا می کند ، که به عنوان نخستین دبیر این جامعه انتخاب می شود .
در سال 1358 از سوی حضرت امام خمینی (ره) نمایندگی می یابد تا ((کنگره عظیم حج ابراهیمی )) را هر چه با شکوهتر برگزار نماید . ایشان در انتخابات (( اولین دوره مجلس شورای اسلامی )) از سوی مردم (( محلات و دلیجان )) به عنوان نمایندهء برگزیده و راهی مجلس می شود . در مجلس نیز در تدوین و تصویب قوانین ، نقش و وظیفه تعیین کننده ای بر دوش می گیرد .
به سال 1358 طی حکمی از سوی حضرت امام خمینی (ره) به عنوان نمایندهء معظم له در (( سپاه پاسداران انقلاب اسلامی )) منصوب می شود در طول این مسئولیت پر برکت ، اقدامهای مهم و اساسی را در سپاه انجام می دهد : از جمله می توان به تقویت تشکیلات (( نمایندگی ولی فقیه )) در بیش از هفتاد رده سپاه و هماهنگی و نظارت دقیق در تحقق منویات حضرت امام (ره) در سپاه پاسداران اشاره کرد .
شهید محلاتی در مدت مسؤولیت و خدمات ارزنده اش در سپاه ، به خاطر ویژگیهای اخلاقی ، ملجاء و ماءوای پاسداران در سختیها و مشکلات بود .

فعالیتهای شهید در دوران دفاع مقدس
شهید بزرگوار در هر عرصه ای که وارد می شود ، از آن سر بلند بیرون می آید . ایشان در دفاع مقدس نیز خوش می درخشد و خاطرهء جاویدی از آن لحظه ها از خود بر جای می گذارد .
همواره در شبهای شروع عملیات ، در جبهه ها حضور می یابد و مایهء قوت و اطمینان قلب فرماندهان و رزمندگان می گردد . جنگ را در راس کارهایش قرار می دهد و هر طرح و برنامه مربوط به جنگ را در اولویت امورش انجام می دهد . بیشتر جلسات و نشستهای خود را با مسئولان دفاتر نمایندگی ، در مناطق جنگی تشکیل می دهد تا نیروهایش را با مسائل و مشکلات جنگ و جبهه آشنا کند . در یک کلام آن که ، جنگ و جبهه و رزمندگان ، بزرگترین دل مشغولی شهید محلاتی محسوب می شود . ایشان جنگ را معیار و ملاک کارها ، برنامه ها و تصمیم گیریهایش قرار می دهد و هر برنامه و کاری که در جهت تقویت و موفقیت جنگ باشد ، لازم الاجرا می داند و هر طرح و اقدامی که که موجب تضعیف امر جنگ شود ، ممنوع اعلام می کند .
شهید محلاتی را باید از بنیانگذاران (( ولایت )) در سپاه دانست : چرا که ایشان با تلاش مؤثر و مستمر خود ، در تقویت مبانی اعتقادی پاسداران ، نقش ارزنده ای ایفا می کند و وحدت و انسجام را در پیکره سپاه، به عنوان شیرازه ای محکم قرار می دهد ، سپاه را همواره از گرایشهای سیاسی مصون می دارد .
شهید محلاتی برای رسیدگی به مشکلات پاسداران ، رشد آموزشهای عقیدتی آنان ، تلاش بی وقفه ای را انجام می دهد . تا پاسی از شب ، در محل کار خود می ماند و به رتق و فتق امور می پردازد و فرصتهای زیادی را با مشورت با (( فرماندهء کل سپاه)) و دیگر فرماندهان سپری می کند .

چگونگی شهادت
سر انجام ، آن قلب تپنده برای انقلاب ، اسلام ، امام و مردم ، در یک حادثهء غمبار ایستاد ، روز میعاد این عاشق وارسته از غیر و وابسته به حق فرا رسید و زمستان هجرانش به بهار وصل انجامید .
روز اول اسفند ماه 1364 ، هنگامی که شهید محلاتی با جمعی از نمایندگان مجلس و مسئولان قضایی کشور ، با هواپیما عازم جبهه بودند ، مورد هدف چند فروند جنگنده رژیم بعثی عراق قرار گرفت و سقوط کرد که همهء سرنشینان آن، از جمله شهید محلاتی ، به درجهء رفیع شهادت نائل آمدند .




      

شهید ردانی پور در سال 1337 دراصفهان بدنیا آمد تحصیلات ابتدایی را در دبستان شیخ لطف الله اصفهانی و متوسطه را در دبیرستان سعدی با موفقیت انجام داد با جریاناتی که در طول تحصیل ایشان در هنرستان کبوتر آباد پیش آمد ایشان با راهنمائی یکی از روحانیون به حوزه رفتند . ایشان قبل از انقلاب در حوزة علمیه مشغول تحصیل علوم دینی بودند که در ایام تبلیغ به اطراف و اکنان کشور می رفتند واز همان جا اعلامیه های حضرت امام را و نیز رسالة ایشان را و همچنین آنچه مربوط به قیام مردم بود توسط خورو برادرشان بین مردم توزیع می کردند .


پس از پیروزی انقلاب اسلامی و شروع جنگ تحمیلی روح شهید ردانی پور در کالبد خود رام نگرفت وبه هوای شهادت میل جبهه کرد که ایشان به لحاظ تحصیل علوم دینی و مسئولیت در حوزه با شروع جنگ از طرف حوزه مأمور تلبیغ می گردد و با نشان دادن لیاقت و شایستگیها از طرف سپاه به عنوان فرمانده در جبهه مشغول انجام وظیفه می شود طوریکه علاقة ایشان باعث می شود 3 روز پس از ازوداج خانواده خود را ترک و مجدداً به جبهه می روند و با شرکت در عملیات والفجر ( 2 ) در ارتفاعات حاجی عمران با جنگیدن و رزمی شجاعانه به آرزوی دیرینه اش که همانا شادت بود نایل می شود .

 




      

((محسن )) در پنجم مرداد ماه 1339 در خانواده ای متدین در تهران دیده به جهان گشود . او با احساسات پاک و بی آلایش مذهبی رشد یافت شش ساله بود که قدم در راه تحصیل علم گذاشت ، دورة ابتدایی را با نمره های عالی به پایان رساند و دورةدبیرستان را در مدرسة (( هشترودی )) به تحصیل ادامه داد . محسن پیش از رسیدن به سّن بلوغ ، به فرائض دینی عمل می کند .
محسن پس از دریافت مدرک دیپلم با معدل بالا ، در سال 1355 در کنکور شرکت کرده و شاگرد اوّل کنکور می شود و در رشتة شیمی دانشگاه صبعتی شریف به تحصیل می پردازد . پدرش از همرزمان آیت الله کاشانی بود ، از این رو ، پسر را با الفبای مبارزات سیاسی آشنا می کند .
شرکت در جلسات آموزش معارف اسلامی و هیأتهای مذهبی تهران ، از جمله فعالیتهای عمدة محسن در پیش از ورود به دانشگاه به شمار می رود .
محسن ، در دانشگاه با شناخت صحیحی که از مکتب اسلام داشت ، از طیف گوناگون و منحرف سیاسی پرهیز می کند و به انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه می پیوندد . وی همزمان با شرکت در فعالیتهای سیاسی و عقیدتی ، از سال 1356 مسئوولیت هدایت مبارزات دانشجویی را در دانشگاه شریف ، علیه رژیم به عهده می گیرد .
او در روزهای پر تلاطم انقلاب ، نقش حساس هدایت را بر دوش می کشد و با شایستگی ، به روشنگری و هدایت می پردازد . وی از تظاهرات سرنوشت ساز و میلیونی روز 17 شهریور 1357 تا ورود حضرت امام خمینی (ره) به میهن اسلامی ، همه جا به عنوان جلودار و هدایت کنندة تظاهرات و تشکلهای دانشجویی وارد عمل می شود . محسن در درگیریهای مسلحانه و سرنوشت ساز 19 تا 22 بهمن 1375 حضوری پر ثمر و فعال می یابد و در تصرف و تسخیر دو پادگان مهم (( جمشیدیه ))و (( عشرت آباد )) ایثارگری و شهامت بالایی از خود نشان می دهد .
وزوایی ، پس از پیروزی انقلاب پر شکوه اسلامی ، به عضویت جهاد سازندگی در می آید و برای خدمت به مردم محروم ، به استان لرستان عزیمت می کند و در آنجا منشأ اثر خدمات ارزندة فراوانی می شود محسن به دنبال تحرکات گروهکهای ضد انقلاب در کردستان ، برای مقابله با ضد انقلاب ، این استان می شتابد و در ((پاوه )) می جنگد و حماسه می آفریند .
به دنبال تلاشهای سازشکارانة دولت موقت و اعتراض اقشار مختلف مردم به این تحرکات دولت ، محسن از کردستان به تهران باز می گردد . پس از هماهنگی و برنامه ریزیهای لازم ، با جمعی از دانشجویان مسلمان دانشگاهها ، در روز 13 آبان 1358 ، انقلاب دوم را به تعبیر حضرت امام (ره) پی می افکنند و اجرا می کنند .
او در جریان لانة جاسوسی امریکا ، به عنوان پرچمدار وارد عمل می شود و شجاعانه ، هیمنة ابر قدرت امریکا را در هم می شکند . از آنجا که او به زبان انگلیسی تسلط کامل داشت ، به عنوان سخنگوی دانشجویان پیروخط امام برگزیده می شود و اغلب مصاحبه های رسانه های خارجی توسط وی صورت می گیرد . در آن دوره هر ازگاه ، چهرة مصمّم اودر رسانه های غربی ، به عنوان سخنگوی جوانان خشمگین و طرفدار حضرت امام خمینی (ره) معرفی می گردد .
به دنبال واقعة طبس در پنجم اردیبهشت 1359 و شکست توطئة امریکا در حمله به لانة جاسوسی برای رهایی گروگانها ، وزوایی عهده دار انتقال گروگانها به شهرستانهای مختلف می شود که با شایستگی ، از عهدة آن بر می آید . همزمان ، آموزش یک دورة فشردة چریکی را برای مقابله با توطئه های احتمالی فرمی گیرد .
محسن در تابستان 1359 به عضویت سپاه پاسداران در می آید و مدتی به عنوان (( فرماندة گردان مخابرات سپاه پاسداران )) انجام وظیفه می کند .(( سرپرستی واحد اطلاعات عملیات )) به او محول می شود . به دنبال تجاوز گستردة ماشین جنگی شرق و غرب در قالب ارتش عراق به میهن اسلامی ایران ، محسن داوطلبانه به جبهه های غرب عزیمت می کند و در آنجا به مبارزه می پردازد . پس از ورود محسن و نیروهای گردان او به منطقة غرب ، تحولی در آن محور پدید می آید .
وی در عملیات سرنوشت ساز (( پارتیزانی )) به عنوان فرماندة گردان نهم ، مسئوولیت محور (( تنگ کورک )) تا حّد فاصل ((تنگ حاجیان )) را به عهده می گیرد .
در اردیبهشت ماه 1360 ، طرح آزاد سازی ارتفاعات بازی دراز در دستور قرار می گیرد . محسن در تمامی مراحل شناسایی این حمله حضور می یابد و در طراحی این عملیات ، نقش فعّالی ایفا می کند در همین مقطع ، رابطة صمیمانه میان حسن و خلبان شهید (( علی اکبر شیرودی )) به وجود می آید . در این عملیات ، فرماندهی محور چپ نیز توسّط (( محسن حاجی بابا )) صورت می پذیرد . محسن در این عملیّات ایثاری جاودانه خلق می کند و موفق می شود با تعداد اندک نیرو ، 350 نفر از نیروهای گردان کماندویی دشمن را به اسارت درآورد .
محسن در پایان عملیّات ، از ناحیة فک و دست مجروح می شود و به بیمارستان منتقل می گردد .
او تاب نمی آورد که درمانش کامل شود . دلتنگی دوری از جبهه به سراغش می آید و او هنوز بهبودی کامل نیافته ، به جبهة ((گیلان غرب )) باز می گردد و فرمانده به عملیّات سپاه (( سرپل ذهاب )) را بر عهده می گیرد .
وزوایی ، در 20 آذر ماه 1360 در عملیات (( مطلع الفجر )) به عنوان فرمانده عملیّات شرکت می کند و در آن جا نیز همچون بازی دراز حماسه می آفریند . بار دیگر در این عملیّات زخمی شده به تهران منتقل می گردد .
محسن ، در اسفند ماه 1360 با سازماندهی یک گردان رزمی در پادگان ولی عصر (عج) به جبهه های جنوب می رود که این گردان در دو کوهه ، به تیپ تازه تأ سیس محمد رسول الله (ص) می پیوندد و نام (( حبیب بن مظاهر )) می گیرد . گردان حبیب مظاهر به فرماندهی محسن در عملیات درخشان (( فتح المبین )) در نوک پیکان حمله قرار می گیرد و به عنوان گردان خط شکن ، سرافرازانه و پر شهامت به دشمن بعثی یورش می برد و خطوط دشمن را در هم می شکند . پس ازس تشکیل تیپ 10 سیدالشهداء (ع) ، ((فرماندهی تیپ )) به محسن واگذار می شود . تیپ 10 سیدالشهداء (ع) و تیپ محمد رسول الله (ع) برای اجرای عملیات بزرگ بیت المقدس در هم ادغام می شوند و در این عملیات ، فرماندهی محور اصلی ، به عهده محسن واگذار می شود .
شب دهم اردیبهشت عملیات بیت المقدس انجام میگیرد و رزمندگان با شور و امید ، به خطوط دشمن یورش میبرند . نیروهای تحت فرماندهی محسن وزوایی ، از سمت جادة اهواز ـ خرکشهر ، حمله را آغاز می کنند و خاکریزهای دشمن را یکی پس از دیگری به تصرف در می آورند . اما با بالا آمدن آفتاب دهم اردیبهشت ، حاج احمد متوسلیان ، از بی سیم فرماندهی خبری جانسوز دریافت میکند . (( حاج آقا ! حاج آقا ! آقا محسن پرواز کرد . خوشا به سعادتش ! )) .
شهید وزوایی ، این عاشق وارسته و مجاهد آگاه ، پس از ماهها مجاهدت و مبارزه با دشمنان اسلام و حماسه آفرینهای فراوان ، سرانجام در روز 10 اردیبهشت 1360 ، در عملیات (( بیت المقدس )) ، هنگام هدایت نیروهای تحت امر ، بر اثر اصابت گلوله و ترکش ، به فیض شهادت نایل آمد ، سر و جان در گرو محبوب و معشوق نهاد و به خیل عشاق ره یافت .




      

گذری بر زندگی
‹‹ احمد ›› در تیر ماه 1332 در خانوادهای مذهبی و عاشق اهل بیت به دنیا آمد و دوران تحصیل خود را در ‹‹ کیاکلا ›› و شهرهای اطراف گذراند . او دوران مدرسه را به جهت استعداد فوق العاده ای که داشت ، به عنوان شاگرد ممتاز به پایان رساند .


احمد با صدای پر سوز خود به مجالس و محافل مذهبی شور خاصی می بخشید و در ایام محرم و رمضان به اداره محافل اسلامی عشق می ورزید و همه سعی و تلاش خود را برای نشان دادن چهره حقیقی اسلام و بیرون آوردن آن از قلبهایی که زورمندان و اربابان از خدا بی خبر برای آن درست کرده بودند ، بکار می برد و اعتقاد راسخ داشت که عامل به احکام دین مبین اسلام باشد . ‹‹ سردار شهید کشوری ›› در سال آخر دبیرستان ، با دو تن از همکلاسان خود ، دست به فعالیتهای سیاسی ـ مذهبی زد . او با کشیدن طرحها و نقشه های سیاسی علیه رژیم وابسته ، ماهیت آن را افشا می نمود . پس از اخذ دیپلم ، آماده ورود به دانشگاه می شد که با توجه به هزینه های سنگین آن و محرومیت مالی که داشت ، از رفتن به دانشگاه منصرف شد .
در سال 1351 وارد ارتش ( هوانیروز ) شد . البته همیشه از مسائلی که در آنجا می دید رنج می برد ، چرا که رفتارها ، مخالف افکار عقیدتی او بود .


‹‹ شهید کشوری ›› بدلیل هوش و استعدادی که داشت ، دوره های تعلیماتی خلبانی هلیکوپترهای ‹‹ کبرا ›› و ‹‹ جت ـ رنجر ›› را با موفقیت به پایان رساند . وی علاقه عجیبی به روحانیت داشت و بسیار افسوس می خورد که چرا روحانی نیست و بارها گفته بود : ‹‹ ای کاش در لباس روحانیت بودم . در آن صورت بهتر می توانستم حرفهایم را بزنم .››
‹‹ شهید کشوری ›› چندین بار به علت اعمالی که علیه رژیم انجام داده بود بازجوئی شد و حتی مورد تهدیدهای مختلف قرار گرفت . شبهای بسیار از مصیبتهای فقرا سخن میگفت و اشک می ریخت و فکر چاره بود و با همة خطراتی که متوجه او بود، به منزل فقرا می رفت و ضمن کمک به آنان ، ظلمهای شاه ملعون را برایشان روشن می ساخت .
پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی و زمانیکه غائلة کردستان شروع شد ‹‹ شهید کشوری ›› همانند کسی که عزیزی را از دست بدهد یا برادر در بند داشته باشد ، از بابت این ناامنی ناراحت بود .


برادر شهید تیمسار فلاحی در این خصوص می گفت : ‹‹ شبی برای مأموریت سختی در کردستان داوطلب خواستم و هنوز سخنانم تمام نشده بود که از صف جوانی بیرون آمد و دیدم ‹‹ کشوری ›› است .››
روزهای آغاز جنگ تحمیلی عراق را شهید شیرودی چنین بیان می کند : ‹‹ احمد ، استاد من بود و زمانی که صدام آمریکایی به ایران یورش آورد ، احمد در انتظار آخرین جراحی برای بیرون آوردن ترکش از سینه اش بود . اما روز بعد از شنیدن خبر تجاوز صدام ، عازم سفر شد . به او گفته بودند که بماند و پس از اتمام جراحی برود ، اما او در جواب گفت : ‹‹ وقتی که اسلام در خطر باشد ، من این سینه را نمی خواهم .››


آری ‹‹ کشوری ›› به جبهه رفت و چون گذشته ، سلحشورانه جنگید و مزدوران را به درک واصل کرد ، بطوری که بیابانهای غرب کشور را به گورستانی از تانکها و نفرات مزدور دشمن تبدیل نمود .
آری ...! سرانجام در روز 15 / 9 / 1359 نیایشهای شبانه اش به درگاه احدیت مورد قبول واقع گردید و در حالی که از مأموریت بسیار مشکل اما پیروز باز می گشت ، در دره ‹‹ میناب ›› ایلام مورد حمله نا برابر و ناجوانمردانه مزدوران بعثی قرار گرفت و در حالی که هلیکوپترش بر اثر اصابت راکتهای دو میگ به شدت در آتش می سوخت آن را به مواضع خودی رساند و آنگاه در خاک وطن شربت شیرین شهادت را مردانه نوشید و پیکر پاکش در بهشت زهرا میعادگاه عاشقان الله به خاک سپرده شد .

 




      

آبادان شهری به بزرگی یک حماسه
آبادان شهری کوچک با مردمی بزرگ. آبادان جایی که می شد پیش بینی کرد که روزی مورد تهاجم عراق قرار می گیرد. آبادان مهد دلیران و شیرمردان.
بهار بود و سالی جدید آغاز شده بود و خانواده یاسینی منتظر تولد فرزندی بودند که خداوند او را در تاریخ 15 فروردین ماه 1330 به آنها بخشید. نام او را «سیدعلی رضا» گذاشتند.
سال ها پشت سر هم سپری می شد و علی رضا روزبه روز بزرگ تر می شد و هر روز به روز موعود نزدیک می شدیم. بعد از طی شدن دوران طفولیت، علی رضا تحصیلات ابتدایی خود را در دبستان مهرگان آبادان با موفقیت سپری کرد و درحالی که خانواده اش در فقر و تنگدستی بسر می بردند، تحصیلات متوسطه خود را با سختی در دبیرستان دکتر فلاح آبادن به پایان رسانید.
حالا او جوانی است 18 ساله که رویای پرواز را در سر می گذراند. پس باتوجه به علاقه شدیدی که به خلبانی داشت، در سال 1348 وارد دانشکده خلبانی نیروی هوایی شد و پس از گذراندان دوران مقدماتی پرواز با هواپیماهای تی 33، به منظور گذراندن دوره تکمیلی خلبانی و پرواز با هواپیماهای پیشرفته شکاری، به آمریکا اعزام شد. در مدت حضور در آمریکا دوره های آموزش پیشرفته خلبانی را ابتدا با پرواز با هواپیمای تی 37 و سپس با پرواز با هواپیمای پیشرفته اف 4 با موفقیت کامل به پایان رسانید و موفق به اخذ کارنامه خلبانی با هواپیمای فانتوم گردید.
پس از بازگشت به ایران، علی رضا با درجه ستوان دومی در پایگاه ششم شکاری نیروی هوایی در بوشهر مشغول به خدمت شد. به محض بازگشت خلبانان از آمریکا ابتدا خلبانان در گردان های تاکتیکی تقسیم می شدند و اکثر خلبانان شکاری مشغول تمرینات هوایی بودند. این روند تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشت. شهید یاسینی هم از این قاعده مستثنی نبود.
انقلاب اسلامی
سال 1357 با اوج گیری حرکت انقلابی مردم، شهید یاسینی هم علیرغم فشارهای همه جانبه رژیم، با پخش اعلامیه در بین پرسنل متعهد دست به افشاگری زد و جزو خلبانانی بود که با انتقال هواپیماهای این پایگاه به پایگاه چابهار، مخالفت کرد. زیرا طبق اطلاعاتی که به پایگاه بوشهر رسیده بود، قرار بود اگر اوضاع کشور بدتر شد هواپیماها به روی ناوهای آمریکایی انتقال پیدا کنند که تعدادی از خلبانان شجاع این پایگاه از جمله شهید یاسینی و شهید طالب مهر با عنوان کردن این نکته که این هواپیماها اموال بیت المال است، از این کار سرپیچی کردند که در نهایت هم با مقاومت خلبانان این طرح منتفی شد.
با پیروزی انقلاب اسلامی و خروج مستشاران خارجی از کشور، که به قول خود شهید یاسینی بعضی از آنها حتی فرصت بستن چمدان های شان را نیز پیدا نکردند پرسنل متعهد نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران توانایی های خود را بروز دادند و نشان دادند که از چه استعداد و نیروی علمی و عملی بالایی برخوردار هستند.

جنگی ناخواسته آغاز شد
سرانجام 31 شهریور سال 1359 ساعت 45/13 دقیقه بعدازظهر، نیروی هوایی عراق با حمله همه جانبه به پایگاه های هوایی ایران، جنگ را آغاز نمود و اکثر پایگاه های هوایی ایران را بمباران کرد که خوشبختانه خسارت وارده به آن شکل که عراق فکر می کرد، نبود.
در آن زمان شهید یاسینی در پایگاه هوایی بوشهر مشغول به خدمت بود. بلافاصله بعد از بمباران پایگاه ها در بوشهر، غوغایی به پا بود و هرکس شایعه ای را عنوان می کرد. یکی می گفت آمریکا حمله کرده است. دیگری عنوان می کرد که کودتا شده و دیگری هم می گفت رادیو همه چیز را مشخص می کند.
شهید یاسینی بلافاصله بعد از این ماجرا، با مراجعه به گردان پرواز پایگاه به همراه تنی چند از خلبانان این پایگاه، مشغول طرح ریزی یک پاسخ مناسب می شوند و در بعداز ظهر همین روز شهید یاسینی به همراه تعدادی از خلبانان تیزپرواز پایگاه ششم شکاری، پاسخی دندان شکن به عراق می دهند تا آنها متوجه این نکته شوند که نیروی هوایی ایران همیشه یک نیروی قدرتمند است.
در روز اول جنگ (یکم مهرماه1359) با توجه به دستوری که از قبل برای انجام عملیاتی گسترده داده شده بود، تعداد زیادی جنگنده بمب افکن اف 4 از پایگاه ششم شکاری به پرواز در می آیند. شهید یاسینی به همراه سرتیپ خلبان مسعود اقدام هدایت یکی از فانتوم ها شرکت کننده در این عملیات را برعهده می گیرد. آنها در این عملیات در آسمان شهر بغداد با مانورهایی زیبا، هواپیما را از لابه لای ساختمان ها عبور می دادند. روز بعد خبرنگاران خارجی گزارش دادند که خلبانان ایرانی با مهارت خاصی هواپیما را از بین ساختمان ها عبور می دادند.
در تاریخ هفتم آذر سال 1359 شهید یاسینی به همراه شهیدان بزرگوار سرلشکر خلبان شهید عباس دوران، سرلشکر خلبان شهید حسین خلتعبری و سرگرد خلبان شهید حسن طالب مهر، در عملیاتی مشترک با نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران به نام عملیات مروارید، توانستند نیروی دریایی عراق را نابود کنند. در این عملیات بزرگ، شهید یاسینی به تنهایی 8 سورتی پرواز داشت.
جنگ، بیشتر از آن چیزی که پیش بینی می شد ادامه پیدا کرد و در طول این مدت شهید یاسینی حتی در موقعی که به سمت فرماندهی پایگاه هم منصوب شد، در انجام عملیات برون مرزی پیش قدم بود. در طول مدت دفاع مقدس، وی بیش از 90 پرواز عمقی به خاک عراق داشت که این تعداد عملیات برون مرزی او بود، و ماموریت های بسیاری در جبهه ها جنوب و بر روی نیروهای دشمن نیز انجام داد به طوری که بعد از تیمسار محققی با 2759 ساعت پرواز با هواپیمای فانتوم بیشترین پرواز را با این هواپیما داشت.

رشادت
شهید یاسینی مهارت خاصی در هدایت هواپیمای اف 4 داشت. در یکی از ماموریت ها هواپیمای وی در هنگام بازگشت از عملیاتی برون مرزی مورد تعقیب یک فروند میگ 23 عراقی قرار می گیرد که در اروندرود مورد اصابت موشک قرار می گیرد.
به محض برخورد، سیستم اجکت خلبان خود به خود فعال می شود و خلبان اجکت می کند ولی شهید سرلشکر یاسینی که به عنوان افسر کابین عقب در این پرواز بود، با مهارت خاصی هواپیما را درحالی که تقریبا سیستم هیدرولیک خود را از دست داده بود، در پایگاه ششم به زمین می نشاند.
در یکی دیگر از عملیاتها، وی از پایگاه ششم شکاری برای زدن هدفی در عراق به پرواز درمی آید و بعد از عبور از اروندرود، در محدوده خورموسی با ارتفاع پایین و با سرعت بالا درحال پرواز بود که ناگهان هواپیما با یک دسته پرندگان برخورد می کند. در این هنگام به دلیل شکستن کانپه کابین جلو، شهید یاسینی بیهوش می شود. سرتیپ اقدام که به عنوان کمک در این پرواز بود، بعد از چند لحظه بیهوشی حالت عادی پیدا کرده و به تصور این که یاسینی اجکت کرده، سعی در بازگردادندن جنگنده می کند ولی به دلیل مشکلاتی که در سیستم ناوبری بوجود آمده بود، راه خود را گم می کنند. بعد از دقایقی که با ناامیدی درحال گشتن به دنبال راه بودند، ناگهان صدای دلنشینی را که اکثر خلبان های فانتوم با آن آشنا بودند،از طریق رادیوی هواپیما می شنوند و این صدای شهید سرهنگ خلبان هاشم آل آقا بود که بعد از تماس رادیویی از طریق ایشان، اعلام می شود که یاسینی اجکت نکرده و فقط چترش باز شده و بر روی صندلی می باشد.
آل آقا جلو تر حرکت می کند و اقدام با کمک شهید آل آقا، راه پایگاه را پیش می گیرد در این هنگام شهید یاسینی به هوش می آید و درحالی که تمام صورت او آغشته به خون بود، به دلیل دید بهتر تصمیم می گیرد تا هدایت هواپیما را بعهده بگیرد و درحالی که مجروح بود، هواپیما را به سلامت در پایگاه بوشهر به زمین می نشاند.

جانبازی و مسئولیت پذیری
شهید یاسینی به علت ایجکت از هواپیما داشتتند از ناحیه کمر و دست مجروح و جانباز 55 درصد بودند، ولی هیچ گاه درد کمر و مسئولیت های فراوانی که داشت مانع از پروازهای جنگی او نمی شد.
شهید یاسینی عاشق پرواز بود. او با انواع مختلف هواپیما از جمله اف 4، اف 5، میگ 29، سوخو 24 و پی اف3 پرواز کرد که از این حیث، از خود یک رکورد بجای گذاشت ولی هواپیمای محبوب شهید یاسینی، اف 4 (فانتوم ) بود.
یاسینی تا زمان شهادت با این که به عنوان یکی از فرماندهان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی بود و تمام فعالیت های ستادی را انجام می داد در کنار آن به عنوان یکی از استادان خلبان مشغول آموزش دانشجویان خلبانی بود.


مسئولیت های شهید یاسینی
این شهید بزرگوار در طول دوران حیات خود بجز این که همواره به عنوان افسر خلبان کابین جلو اف 4 خدمت می کرد، مسئولیت های فروانی هم داشتند که از آن جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد :
- فرمانده عملیات پایگاه سوم شکاری همدان
- فرمانده پایگاه های شکاری همدان و چابهار از سال های 1363 تا 1365
- افسر هماهنگ کننده آموزش خلبانان ایرانی در پاکستان در سال 1364
- فرمانده پایگاه ششم شکاری بوشهر در سال 1367
- مدیریت جنگ الکترونیک و معاون عملیاتی نهاجا (اواخر سال 1369)
- فرمانده منطقه هوایی شیراز در سال 1371
- معاون هماهنگ کننده و رئیس ستاد نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی از 10/10/1372 تا زمان شهادت

لازم به ذکر است که پروازهای متعدد جنگی او در نیمه دوم سال 1359 و نیمه اول سال 1360، دو سال ارشدیت برایش به ثبت رسانید و درجه نظامی اش از سروانی به سرگردی ارتقاء یافت.
همچنین شهید یاسینی 7 مورد تشویق در دستور، 5 مورد ارشدیت جمعی به مدت 60 ماه و اعطاء 2 مورد نشان درجه 2 فتح(از دست مقام معظم رهبری) در دوران حضور درخشانش در صحنه های سرنوشت ساز جنگ تحمیلی دریافت نمودند.

شهادت و پرواز ابدی

در تاریخ 15/10/73 در ساعت 30/6 صبح هواپیمای جت استار حامل فرماندهان ارشد نیروی هوایی، (شهید منصور ستاری، شهید یاسینی و شهید مصطفی اردستانی) از تهران به سمت کیش پرواز کرد تا فرماندهان در جلسه شورای هماهنگی نیروی هوایی در کیش شرکت کنند. بعداز ظهر قرار می شود که هواپیما قبل از عظیمت به تهران، در پایگاه هوایی اصفهان توقفی کوتاه نماید. بعد از بازدیدی کوتاه از این پایگاه، هواپیما در ساعت 30/8 شب آماده پرواز به سمت تهران می شود و پس از دقایقی هواپیما به پرواز درمی آید.
ناگهان در ساعت 42/8 شب از سوی خلبان اعلام می شود که به علت بازشدن پنجره کابین خلبان، هواپیما مجبور به فرود اضطراری می باشد. لحظاتی بعد هواپیما در حال گردش برای نشستن بر روی باند در 64 کیلومتری جنوب پایگاه اصفهان، سقوط می کند و چراغ زندگی سید علی رضا یاسینی برای همیشه خاموش می شود و او به درجه رفیع شهادت نائل می آید.
شهید یاسینی در زمان شهادت 43 سال داشت و از وی سه فرزند پسر و یک دختر به یادگار مانده ولی یاد و خاطره دلاوری ها و رشادت هایش، هیچگاه از ذهن مردم ایران و پرسنل نیروی هوایی ارتش، پاک نخواهد شد.
گفتنی است که ایشان پس از تیمسار محققی بیشترین ساعت پرواز (2759 ساعت) را با فانتوم داشتند و همچنین پایگاه ششم شکاری بوشهر به نام این بزرگوار مزین شده است.

لازم به ذکر است که خانواده یاسینی یک شهید و یک جانباز را نیز تقدیم انقلاب، اسلامی و ایران اسلامی نموده است.شهید رضا یاسینی که در سن 17 سالگی در تنگه چزابه به شهادت رسید و عباس یاسینی که جانباز قطع عضو می باشند.

مقام معظم رهبری: شهید یاسینی مردی مومن بود پرتلاش بود صادق بود صمیمی بود
مقام معظم رهبری در مراسم این شهید بزرگوار در وصف او فرمودند:
- فقدان بزرگی بود؛ نه فقط برای شما برای من هم این طور بود. ولی خب چاره ای نیست باید تحمل کرد. شهید یاسینی مردی مومن بود، پرتلاش بود، صادق بود، صمیمی بود و خود همین ها موجب شده بود که به ایشان امیدوار باشم. در این حوادث سخت است که جوهر ما آشکار می شود و نیروها و توانایی های درونی ما آشکار می شود.

مقام معظم رهبری در جمع خانواده این عزیز نیز فرمودند:
- من به شهید یاسینی خیلی امیدوار بودم من همین حالا به ایشان (سرتیپ بقایی فرمانده سابق نیروی هوایی ارتش) می گفتم خیلی به این جوان امید داشتم برای آینده، ولی حالا خداوند متعال این جوری مقدر کرده بود، چاره ای نیست باید تحمل کرد و این تقدیرات الهی است.

در بخشی از وصیت نامه شهید یاسینی می خوانیم:
من یک خلبان هستم. سالها از بیت المال برایم هزینه کرده اند تا به اینجا رسیده ام. حال وظیفه دارم که دینم را ادا کنم. مگر نه اینکه همواره آرزو کرده ایم که ای کاش در واقعه عاشورا می بودیم و فرزند زهرا(س) را یاری می کردیم؟
اکنون زمان آن فرا رسیده و همگان مکلفیم که برای لحظه ای روح خدا را تنها نگذاریم. بنابرین از من انتظار نداشته باشید که بیش از این در کنارتان باشم.
به یقین اجر شما نیز که به تربیت فرزندان و امور خانه همت می گمارید و زمینه را برای حضور بیشتر ما در صحنه فراهم می کنید نزد خدا محفوظ خواهد بود.»

جهانبینی انقلابی آن شهید در پیامش هویداست:
«ما اعتقاد داریم و معتقد هستیم که این نظام جمهوری اسلامی یک نظام الهی است. این را استکبار جهانی نمی پذیرفت.اما الان می بینیم که رای دادند به ماندن نظام جمهوری اسلامی و در نهایت تسلیم شدند و پذیرفتند که نظام جمهوری اسلامی باید باشد و هیچ راهی برای شکست آن هم نیست...»

 




      

شهیداصغر(بوذر جمهر)صادقی یکی دیگر از شهدای خطه دلاورخیز سمیرم است ، او فرزند کشاورزی زحمتکش و با صفا بود ، در دوران طفولیت بیمار شد و با تضرع و دعای والدینش خداوند او را شفا داد گویی عمر او را طولانی تر کرد تا حماسه جاوید کربلای پنج را از خود باقی بگذارد اصغر در تمامی طول تحصیل در سمیرم تا مقطع دیپلم در کشاورزی به پدر خود کمک می کرد .

 

با شروع آشوب گروهک های وابسته در کردستان علیه انقلاب اسلامی ،اصغر صادقی که در طول پیروزی انقلاب زحمات زیادی را متقبل شده بود به دفاع از انقلاب اسلامی برخاست وبه کردستان رفت .او در طول مدت پنج سال که در کردستان بود رشادت ها و فداکاری های بی نظیر از خود به یادگار گذاشت .

 

گاه بر فراز قله ای بدون آب و غذا روزها می جنگید ،گاه در محاصره دشمن گرفتار می شد و گاه به کمین می افتاد .بارها و بارها تا آستانه شهادت رفت ولی مشیت الهی بر آن بود تا خون اصغر در کربلای ایران با شهدای کربلای پنج بر زمین تفتیده و خشک شلمچه بر خاک بریزد تا او نزد علی اصغر حسین رو سفید باشد .

 

پدرش هر وقت اصغر به مرخصی می آمد از او می خواست ازدواج نماید تا پدر ،حسرت به دل نماند و جوانش را در حجله دامادی ببیند ولی اصغر به بهانه های مختلف شانه خالی می کرد و حاضر به ازدواج نبود .

در عملیات کربلای پنج در شلمچه حجله دامادی برایش بستند و این عاشق شهادت ،این فرمانده شجاع با مسئولیت فرماندهی گردان پیاده به شهادت رسید .





      

تولد:

دکتر مصطفی چمران در سال 1311 در تهران، خیابان پانزده خرداد، متولد شد.

 

تحصیلات:

وی تحصیلات خود را در مدرسه انتصاریه، نزدیک پامنار، آغاز کرد و در دارالفنون و البرز دوران متوسطه را گذراند؛ در دانشکده فنی دانشگاه تهران ادامه تحصیل داد و در سال 1336 در رشته الکترومکانیک فارغ‌التحصیل شد و یک سال به تدریس در دانشکده‌ فنی پرداخت.

وی در همه دوران تحصیل شاگرد اول بود. در سال 1337 با استفاده از بورس تحصیلی شاگردان ممتاز به آمریکا اعزام شد و پس از تحقیقات علمی در جمع معروفترین دانشمندان جهان در کالیفرنیا و معتبرترین دانشگاه آمریکا-برکلی با ممتازترین درجه علمی موفق به اخذ دکترای الکترونیک و فیزیک پلاسما گردید.

 

فعالیتهای اجتماعی:

از 15 سالگی در درس تفسیر قرآن مرحوم آیت‌الله طالقانی، در مسجد هدایت، و درس فلسفه و منطق استاد شهید مرتضی مطهری و بعضی از اساتید دیگر شرکت می‌کرد و از اولین اعضاء انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران بود. در مبارزات سیاسی دوران  دکتر مصدق از مجلس چهاردهم تا ملی شدن صنعت نفت شرکت داشت و از عناصر پر تلاش در پاسداری از نهضت ملی ایران در کشمکشهای مرگ و حیات این دوره بود. بعد از کودتای ننگین 28 مرداد و سقوط حکومت دکتر مصدق، به نهضت مقاومت ملی ایران پیوست و سخت‌ترین مبارزه‌ها و مسئولیتهای او علیه استبداد و استعمار شروع شد و تا زمان مهاجرت از ایران، بدون خستگی و با همه قدرت خود، علیه نظام طاغوتی شاه جنگید و خطرناکترین مأموریتها را در سخت‌ترین شرایط با پیروزی به انجام رسانید.

 

در آمریکا، با همکاری بعضی از دوستانش، برای اولین بار انجمن‌اسلامی دانشجویان آمریکا را پایه‌ریزی کرد و از مؤسسین انجمن دانشجویان ایرانی در کالیفرنیا و از فعالین انجمن دانشجویان ایرانی در آمریکا بشمار می‌رفت که به دلیل این فعالیتها، بورس تحصیلی شاگرد ممتازی وی از سوی رژیم شاه قطع می‌شود. پس از قیام خونین 15 خرداد 1342 و سرکوب ظاهری مبارزات مردم مسلمان ایران دست به اقدامی جسورانه و سرنوشت‌ساز می‌زند و همه پلها را پشت سر خود خراب می‌کند و به همراه بعضی از دوستان مومن و همفکر، رهسپار مصر می‌شود و مدت دو سال، در زمان عبدالناصر، سخت‌ترین دوره‌های چریکی و جنگهای پارتیزانی را می‌آموزد و به عنوان بهترین شاگرد این دوره شناخته می‌شود و فوراً مسئولیت تعلیم چریکی مبارزان ایرانی به عهده او گذارده می‌شود.

 

در لبنان:

بعد از وفات عبدالناصر، ایجاد پایکاه چریکی مستقل، برای تعلیم مبارزان ایرانی، ضرورت پیدا می‌کند و لذا دکتر چمران رهسپار لبنان می‌شود تا چنین پایگاهی را تأسیس کند.

او به کمک امام موسی‌صدر، رهبر شیعیان لبنان، حرکت محرومین و سپس جناح نظامی آن، سازمان «امل» را بر اساس اصول و مبانی اسلامی پی‌ریزی نموده که در میان توطئه‌ها و دشمنی‌های چپ و راست، با تکیه بر ایمان به خدا و با اسلحه شهادت، خط راستین انقلابی را پیاده می‌کند و علی‌گونه در معرکه‌های مرگ و حیات به آغوش گرداب خطر فرو می‌رود و در طوفانهای سهمناک سرنوشت، حسین‌وار به استقبال شهادت می‌تازد و پرچم خونین تشیع را در برابر جبارترین ستمگران روزگار، صهیونیزم اشغالگر و همدستان خونخوار آنها، راستیگرایان «فالانژ» به اهتزار درمی‌آورد و از قلب بیروت سوخته و خراب تا قله‌های بلند کوههای جبل عامل و در مرزهای فلسطین اشغال شده از خود قهرمانیها به یادگار گذاشته؛ در قلب محرومین و مستضعفین شیعه جای گرفته و شرح این مبارزات افتخارآمیز با قلمی سرخ و به شهادت خون پاک شهدای لبنان، بر کف خیابانهای داغ و بر دامنه کوههای مرزی اسرائیل برای ابد ثبت گردیده است.

 

پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران:

دکتر چمران با پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران، بعد از 21 سال هجرت، به وطن باز می‌گردد. همه تجربیات انقلابی و علمی خود را در خدمت انقلاب می‌گذارد؛ خاموش و آرام ولی فعالانه و قاطعانه به سازندگی می‌پردازد و همه تلاش خود را صرف تربیت اولین گروههای پاسداران انقلاب در سعدآباد می‌کند. سپس در شغل معاونت نخست‌وزیر در امور انقلاب شب و روز خود را به خطر می‌اندازد تا سریعتر و قاطعانه‌تر مسأله کردستان را فیصله دهد تا اینکه بالاخره در قضیه فراموش ناشدنی پاوه قدرت ایمان و اراده‌‌ آهنین و شجاعت و فداکاری او بر همگان ثابت می‌گردد.

 

در کردستان:

در آن شب مخوف پاوه، همه امیدها قطع شده بود و فقط چند پاسدار مجروح، خسته و دل‌شکسته در میان هزاران دشمن مسلح به محاصره افتاده بودند. اکثریت پاسداران قتل عام شده بودند و همه شهر و تمام پستی و بلندیها به دست دشمن افتاده بود و موج نیروهای خونخوار دشمن لحظه به لحظه نزدیکتر می‌شد. باران گلوله می‌بارید و می‌رفت تا آخرین نقطه مقاومت نیز در خون پاسداران غرق گردد. ولی دکتر چمران با شهامت و شجاعت و ایثارگری فراوان توانست این شب هولناک را با پیروزی به صبح امید متصل کند و جان پاسداران باقیمانده را نجات دهد و شهر مصیبت‌زده را از سقوط حتمی برهاند.

آنگاه فرمان انقلابی امام خمینی (ره) صادر شد.فرماندهی‌کل قوا به دست گرفت و به ارتش فرمان داد تا در 24 ساعت خود را به پاوه برساند و فرماندهی منطقه نیز به عهده دکتر چمران واگذار شد .

رزمندگان از جان گذشته انقلاب اعم از سرباز و پاسدار به حرکت درآمدند و همه تجارت انقلابی ایمان فداکاری شجاعت قدرت رهبری و برنامه ریزی دکتر چمران در اختیار نیروهای انقلاب قرار گرفت  و عالیترین مظاهر انقلابی و شکوهمندترین قهرمانیها به وقوع پیوست و در عرض 15 روز همه شهرها و راهها و مواضع استراتژیک کردستان به تصرف نیروههای انقلاب اسلامی درآمد و کردستان از خطر حتمی نجات یافت و مردم مسلمان کرد با شادی و شعف به استقبال این پیروزی رفتند .

 

وزارت دفاع:

دکتر چمران بعد از این پیروزی بی‌‌نظیر و بازگشت به تهران از طرف رهبر عالیقدر انقلاب امام خمینی(ره) به وزارت دفاع منصوب گردید .

در پست جدید برای تغییر و تحول ارتش از یک نظام طاغوتی به یک سلسله برنامه‌های وسیع بنیادی دست زد که پاکسازی ارتش و پیاده کردن برنامه‌های اصلاحی از این قبیل است تا به یاری خدا و پشتیبانی ملت ارتشی به وجود آید که پاسدار انقلاب و امنیت و استقلال کشور باشد و رسالت مقدس اسلامی ما را به سر منزل مقصود برساند .

مجلس :

دکتر مصطفی چمران در اولین دور انتخابات مجلس شورای اسلامی از سوی مردم تهران به نمایندگی انتخابات شد و تصمیم داشت در تدوین قوانین و نظام جدید انقلابی بخصوص در ارتش حداکثر سعی و تلاش خود را بکند تا ساختار گذشته ارتش به نظامی انقلابی و شایسته ارتش اسلامی تبدیل شود .در یکی از نیایشهای خود بعد از انتخاب نمایندگی مردم در مجلس شورای اسلامی اینسان خدا را شکر می‌گوید. ((خدایا مردم آنقدر به من محبت کرده‌اند و آنچنان مرا از باران لطف و محبت خود سرشار کرده‌‌‌اند که به راستی خجلم و آنقدر خود را کوچک می‌بینم که نمی‌توانم از عهده آن به درآیم. خدایا تو به من فرصت ده توانایی ده تا بتوانم از عهده بر‌آیم و شایسته این همه مهر و محبت باشم.))

وی سپس به نمایندگی رهبر کبیر انقلاب اسلامی در شورای عالی دفاع منصوب شد و مأموریت یافت تا به طور مرتب گزارش کار ارتش را ارائه کند.

 

در خوزستان:

پس از شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، دوران حماسه‌ساز و پر‌تلاش دیگری را آغاز می‌کند که نمونه کامل ایثار، شجاعت و در عین فروتنی و کار مداوم بدون سروصدا و فقط برای خدا می‌باشد.

دکتر چمران بعد از حماه ناجوانمردانه ارتش صدام به مرزهای ایران و یورش سریع آنها به شهرها و روستاها و مردم بی دفاع نتوانست آرام بگیرد و به خدمت امام امت رسید و با اجازه ایشان به همراه آیت‌الله خامنه‌ای نماینده دیگر امام در سورای عالی دفاع و نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی به اهواز رفت. از آنجایی که او همیشه خود را در گرداب خطر می افکند وهراسیاز مرگ نداشت از همان بدو ورود دست به کار شد و در آن شب اولین حمله چریکی را علیه تانکهای دشمن که تا چند کیلومتری شهر در حال سقوط اهواز پیشروی کرده بودند آغاز کرد.

 

تشکیل ستاد جنگهای نامنظم:

گروهی از رزمندگان داوطلب به گرد او جمع شدندو او با تربیت و سازماندهی آنان ستاد جنگهای نامنظم را در اهواز تشکیل داد. این گروه کم کم قوت گرفت و منسجم شد و خدمات زیادی انجام داد. تنها کسانی که از نزدیک شاهد ماجراهای تلخ وشیرین پیروزیها و شکستها شهامتها و شهادتها و ایثارگریهای آنان بودند به گوشه‌ای از این خدمات که دکتر چمران شخصاً مایل به تبلیغ و بازگویی انها نبود آگاهی دارند.

ایجاد واحد مهندسی فعال برای ستاد جنگهای نامنظم یکی از این برنامه‌ها بود که به کمک آن، جاده‌های نظامی به سرعت در نقاط مختلف ساخته شد و با نصب پمپهای آب در کنار رود کارون و احداث یک کانال به طول حدود بیست کیلومتر و عرض یک‌صدمتر در مدتی حدود یک ماه، آب کارون را به طرف تانک‌های دشمن روانه ساخت،‌ به طوری که آنها مجبور شدند چند کیلومتر عقب‌نشینی کنند و سدی عظیم مقابل خود بسازند و با این عمل فکر تسخیر اهواز را برای همیشه از سر به دور دارند.

یکی از کارهای مهم و اساسی او از همان روزهای اول، ایجاد هماهنگی بین ارتش، سپاه و نیروهای داوطلب مردمی بود که در منطقه حضور داشتند. 




      
<   <<   11   12   13   14      >