دریافت همین آهنگ

قالب وبلاگ

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
رهبرم خامنه ای ولایتمداری امام زمان

خواهران! شهادت بارانى است که به هر کسى نمى‏بارد.

شهید حبیب ا... زنگویى

 

************************

من افتخار شهادت در راه خدا را خواهانم، همان راهى که تمام شهیدان صدر اسلام رفتند.

شهید مهدى شریفى

 

************************

مگر نمى‏دانید اسلام باید از خون آبیارى شود؟ من این جان ناقابل خود را در راه اسلام و قرآن فدا مى‏کنم. اگرچه این وظیفه هر مسلمانى است، پس خوشحال و سرافراز باشید.

 شهید مهدى صنعتى

************************

 

این فقط شهادت است که آدمى را نجات مى‏دهد. و بهشت را نصیب مى‏کند. بنابراین براى شهید گریه کردن لازم نیست، حسرت جایز نیست، چرا به کسى که به سوى خدا و دیار معبود خود شتافته گریه کنیم؟ چرا بر خوشبختى و سعادتش گریه کنیم؟

شهید سیدمهدى رضوى

 

************************

مادرم! شهادت در راه خدا سعادت است.

شهید محمدتقى رضایى

 

************************

 

زمان وصال، پیوستن به حیات جاودانه، گاه به سوى عالم احدیت پرواز کردن، و خلاصه‏پذیرا شدن شهادت است.

شهید محمدعلى قلى پور چلونک

 

************************

 

بر روى سنگ قبرم، کلمه‏ى ناکام و یا هر کلمه‏اى به این مفهوم نوشته نشود، زیرا که شهادت، عین سعادت و کام من بود که به آن رسیدم.

 شهید سید یونس حسینى

************************

 

بدانید که شهید نمرده، بلکه در نزد خداوند خود، روزى مى‏خورد.

 شهید گل حسین محمدى سینایى

 

************************

ولیکن ما می جنگیم و می میریم، سازش نمی پذیریم. تا به رنج دیدگان جامعه‌های فردای خود بگوییم که زندگی دررفتن است، نه به مقصد رسیدن. چون مقصد پایان زندگی انسان است. همه یکسان به مرگ می رسند، ولی همه یکسان زندگی نکرده اند. زندگی، مرگ است و شهادت مقصد.

شهید محمد صالحی

************************

بزرگترین درجه‏ ى تکاملى انسان، شهادت است و مرگ سرخ، بهتر از زندگى سیاه است.

شهید محمد نصیرى

************************

مادرجان! شهادت، افتخار بزرگى است و داراى اجرى بى‏پایان. شهادت، یعنى به لقاءا... پیوستن.

شهید عیسى نیک نظر

************************

تا به حال، من زنده نبودم، مرده بودم... تازه متولد شده ‏ام و زندگى جاویدان خود را آغاز کرده ‏ام. شهادت، انسان را به درجه ‏ى اعلا و ملکوتى مى‏رساند و چقدر شهادت در راه خدا زیباست!

شهید محمدرضا اسحاق زاده

************************


آرزویم این است که از میان تمام رنگ‏ها، رنگ سرخ را و از انواع مرگ‏ها، مرگ سرخ را و از تمام باغ‏ها، گلزار شهدا و از میان گل‏ها، گل لاله را انتخاب کنم.

شهید محمدرضا اسحاق زاد

************************


پس از من، مبادا کوچکترین غم و حزنى به خود راه دهید... که قتل فى سبیل‏ا... را جز سعادت نمى‏دانیم.

 شهید محمود اردکانى




      

اى تشنگانى که به دنبال آب زلال شهادت مى‏روید! تا سیراب نشده‏اید بازمگردید. و چگونه زیستن و چگونه مردن را در معنویت بیابید. معنویتى که در آن شهادت، یک هجرت است، به سوى (الله). بلى خدایا! چگونه زیستن و چگونه مردن را در معنویت، به همه‏ى ما عطا کن.

شهید محمد آزاد

************************

پدر و مادر عزیزم! اگر شما مى‏خواستید که من براى شما خدمت کنم ولى وقت نداشتم. و زحمت زیاد کشیدید تا من درس بخوانم و در آینده به شما هم کمک کنم. ولى من در این موقع، به نداى حسین زمان لبیک مى‏گویم. من و ما به جبهه، و براى دفاع مى‏رویم تا دیگر برادران و خواهران بتوانند به راحتى درس بخوانند. من مى‏روم تا به مقام شهادت برسم.

شهید محمدناصر ناصری

************************

امام، دفاع از حریم اسلام را واجب کفایى دانستند. و از جوانان خواستند تا به میدان نبرد روند و جوانان استقبال از مرگ کردند. در این بین، منِ نامقدس هم بر آن شدم تا در سرزمین مقدس، که امام زمان در آن به رزمندگان خوش آمد مى‏گوید، قدم بگذارم. سرزمینى که مرز بین مرگ و زندگى است و آن شهادت است.

شهید احمد اشرفى پور

************************

ما رو به مرگ و شهادت پیش مى‏رویم، و مرگ براى جوان‌مردان زشت نیست. آرى مرگ زشت نیست. اگر قصد و اراده آدمى، حق و حقیقت بود، منظور جهاد در راه خداست. آرى جامه‏ى شهادت به تن جوان‌مردان، چه زیباست. هنگامى که جان خود را در رکاب نیک مردان آسمانى، از دست داده و با این مبارزه خواسته‏اند از چنگ ستمگران آزاد شوند.

شهید محمد حسن قلى زاده

************************


خون گرم شهدا، به صورت امواج بزرگى خواهند شد و به دریاهاى سرخ خواهد پیوست.

شهید عبداللّه رحمانى

************************

شهادت، مانند مادرى است که تنها فرزندش را در آغوش مى‏کشد.

 شهید عباس اسداللهى


************************

شهادت، فخر اولیاء خدا بوده است و فخر ما ملتى که شهادت براى او سعادت است، پیروزى است.

 شهید محمدعلى وکیل‏زاده

************************

شهادت نقطه‏ى اوج است. و آرزوى مسلمانان است. شهادت کلمه‏ى رفیع انسانیّت است.

 عباس اسداللهى


************************

حال که این نوشته را مى‏خوانید خود در میان شما نبوده و فقط یادى از من خواهد بود، پس بگویم عصر و روزگار سخت و غریبى را مى‏گذرانید، راه پر پیج و خم طولانى را با توش? اندک باید رفت، و از این زندان خلاصى یافت. مسلمان زندگى کردن در این دنیا و عصر مشوش و پر از فتنه‏ها، پایمردى مى‏خواهد. هدایت از طرف خدا صبر و استقامت مى‏خواهد. امیدوارم که خداوند این توفیق را نصیب من بگرداند که هدایت شده به سوى او راه گیرم. و از این ظلمتکده به منبع نور و صداقت و پاکى رسیده، و از این سرچشمه ‏هاى الهى سیراب شوم.

شهید على فلکى

************************

شما مى‏دانید که شهادت میراثى است، که از اجداد ما به ما ارث مانده است. ما فرزندان سرور شهیدان هستیم. و این امر براى ما تازگى ندارد. و شما نباید از این موضوع نگران باشید. بلکه باید به خود ببالید و افتخار کنید که شما پدر و مادر فرزندى را بزرگ کرده‏اید و به اسلام هدیه کرده‏اید، که لیاقت شسهادت را داشته و براى شما هم در این دنیا و هم در آن دنیا، جاى افتخار است.

 شهید سید سیدجلیل موسوی


************************

من معتقدم که شهادت سرآغاز زندگى است، پس چه چیز بهتر از شهیدشدن در راه خدا، شهادتى که انسان را به اوج قل? تاریخ مى‏برد و به درج? رفیع انسانیت مى‏رساند، مگر این نیست که خدا شهدا را در قیامت با آنچنان شکوه و درخشندگى و عظمتى وارد مى‏کند، که اگر انبیاء بخواهند از مقابل آنها سواره بگذرند، به عزت و احترام شهیدان پیاده مى‏شوند.

شهید فریدون مقدودى




      


مبادا خداى ناکرده انقلاب را سرسرى گرفته و یا زرق و برق دنیا جلو راهتان را حصار کند. که این انقلاب ان‏شاء الله از آن انقلاب هاست که مى‏خواهد دست شما را در دست امام زمان(عج) بگذارد.


به شما سفارش مى‏کنم که در حفظ این انقلاب، که با خون هزاران شهید و اطفال به خاک و خون کشیده و هزاران آواره، به ثمر رسیده، کوشا باشید. و مطمئن باشید که این رحمت خداست، که بر سر ما باریدن گرفته است. و اگر بخواهیم که این لطف و عنایت خدا باداوم بماند، باید از هر نوع مشکلات نهراسیم و باعزت،دین خدا را یارى کرده و به عهد و پیمان خود باوفاتر باشیم.

 شهید حسین نجفى

 

************************


امیدوارم که در این راه مقدس که در پیش گرفته‏ام، بتوانم دینى که در گردنم هست، اداء کنم و بتوانم در راه اسلام، قدمى بردارم. و این دین که حفظ اسلام است، در گردن یکایک ملت ایران است.

شهیدحسین برگى

 

************************

 

از خانواد? عزیزم مى‏خواهم که راه امام را دنبال کنند، و امیدوارم برادران و دوستان، بعد از من بتوانند با پایدارى، مرز و بوم این کشور اسلامى را از دست دشمنان پلید و کافر پاک گردانند.

شهید محمد حسین فیروزى

 

************************


ابرقدرت‏ها و عوامل آن‏ها، در خارج و داخل کشور، هیچ گونه آسیبى نمى‏توانند به انقلاب اسلامى بزنند. و تنها این ما هستیم که با اعمال و رفتار خود مى‏توانیم، این نعمت را حفظ یا خداى نکرده از دست بدهیم. از خدا مى‏خواهم به خاطر خون شهیدان عزیزى که به لقاءالله رسیده‏اند، به همه ما توفیق دهد که از انحراف از قوانین اسلام، دورى گزینیم. و همیشه راه اسلام را، حتى اگر بر خلاف خواست‏هاى نفسانى ماست، انتخاب کنیم.

شهید ابوالفضل طیبى

 

************************

 

برادران! هر چه در توان دارید خود را مجهز سازید و در مقابل شرق و غرب و ایادى داخلی‌اش، ثابت قدم باشید.

 شهید حسین هادى

 

************************

 

همواره در هر کجا هستید، انقلاب را یارى کنید، تا انقلاب عظیم ما به پیروزى کامل برسد.

شهید على کبر عبداللهى
************************


اى ملت غیور و شهید پرور. مبادا به خاطر کثرت شهدا و مجروحین و اسرا و معلولین، از جنگ و جهاد خسته شوید. و تن به صلح ننگین بدهید. زیرا که هر یک از این شهدا، قطره قطره خونشان ضامن پیروزى است.

شهید حمیدرضا مساح شوکت آباد


************************

 

پس اى هم? ملت مظلوم، خروش برآورید و بپا خیزید که اگر خداى ناکرده این منافقین و این جنایتکاران شرق و غرب، بر ما غلبه کنند، دمار از روزگار تو برخواهند آورد. ولى آن‏ها باید بدانند که خودشان و یارانشان باید این آرزو را به گور ببرند.

شهید حسین قاینى


************************

 

به تبع آن‌ها (دشمنان) در حالى که سخت به وحشت افتاده‏اند بالاخره در مقابل اراد? محکم و قوى شما امت حزب ا... سر تعظیم فرود آورده و این حقیقت را قبول کرده‏اند که امام و امت ما هر چه اراده کنند به آن مى‏رسند.

 شهید غلامرضا شریفى پناه

 

************************

 

این انقلاب بایستى با نیروى شماها استوار بماند، مى‏دانیم اکثریت شما قلبتان پاک است ولى در اثر خسته شدن، بعضى مسائل را عنوان مى‏کنید. ولى از نظر جسمى جان نثارید. از نظر زبانى و ظاهرى هم باشید. و اما شما برادران گرانقدر پاسدار! سعى کنید خودتان را مطلق نکنید. ارتش را از خودتان بدانید. و با همدیگر بیشتر اُخت شوید. سعى کنید هماهنگیتان بیشتر باشد.

 شهید محمدرضا حسینى

 

************************

 

از شما امت شهیدپرور و قهرمان پرور مى‏خواهم که همواره در راه اصیل اسلام واقعى قدم بردارید. و با دشمنان اسلام مبارزه کنید.

شهید على فلکى


************************


پس برادران و خواهران! که از اول انقلاب توطئه‏هاى شیطان‏ها را یکى پس از دیگرى را در نطفه خفه کردید، این بار هم هوشیارانه تمام نقشه‏هاى این گروه به ظاهر اسلامى را در هم بشکنید. و نگذارید به اهداف شوم خود برسند.

شهید غلامحسین هادى گازارى


************************

 

گروهى به ظاهر مسلمان و حتى نماز شب خوانهایى وجود دارند که در ادارات و متأسفانه، در بعضى ارگان‏ها نفوذ کرده‏اند، که از درون، انقلابمان را لکه دار کنند. و آن‏ها افرادى هستند که مى‏گویند چه لزومى داشت که انقلاب اسلامى سر کار بیاید. چون با آمدن انقلاب اسلامى فساد برچیده شده و ظهور امام‌زمان«عج» به تأخیر مى‏افتد. و آن‏ها ولایت فقیه را قبول ندارند. و مذبوحانه مثل حزب توده که چهر? آن‏ها بر همگان روشن بود خود را به ظاهر مقلد امام مطرح کرده‏اند. این‏ها چون دیدند که دیگر جایى براى آن‏ها در انقلاب نمانده، با اطلاعیه‏هایى به ظاهر انقلابى- که ما دیگر پس از این جلسه‏اى به این نام نخواهیم داشت- خود را انقلابى مطرح کردند. مردم هوشیار هستند. و گول این‏ها را نمى‏خورند.

شهید غلام حسین هادى گازارى

************************


خیر دنیا و آخرت در خدمت به جمهورى اسلامى است.

شهید غلامرضا صباغ گل
************************


خواهر عزیزم! بدان که امروز ما باید از آنچه که داریم براى حفظ اسلام استفاده کنیم و ان‌شاء الله برادرم نیز به تکلیفى که برعهد? اوست، یعنى در خدمت جنگ قرار گرفتن، عمل بکند.

شهید حسن رضا ماژانى

 




      

از شما مى‏خواهم که براى اسلام و انقلاب اسلامى، تبلیغات زیادى بکنید تا نداى اسلام‏طلبى به اقصا نقاط جهان برسد، و در اشاعه وگسترش فرهنگ اسلامى تلاش کنید، و از هیچ کوشش و تلاشى، دریغ نکنید.

 

شهید اکبر چاجى
*********************
پیام من به امت اسلام این است که، تمام حرکات و کارهاى شما به خاطر خدا باشد، و بر نفس خود غلبه کرده و با وحدت کلمه، دشمن را هر کجا که هست خوار و نابود کنید. و به منافقین و دیگر گروه‏هاى غیر اسلامى و غیر خط امام فرصت فعالیت نداده و با سلاح ایمان، به جنگ آن‏ها رفته و اسلام را پیروز و دشمن را نابود کنند.

 

 شهید على محمد تاجدینى
**********************
اى ملت ایران! بجنگید، و ایران خود را آزاد کنید از چنگ دشمن خارجى، مثل عراق و آمریکا و این دشمن داخلى را سرجای خود بنشانید.

شهید محمد چاحوضى
***********************

از شما ملت قهرمان و همیشه در صحنه‏ى ایران مى‏خواهم: همان طور که همیشه چه در پیش از انقلاب و بعد از انقلاب در به ثمر رسیدن انقلاب و صدور آن، فعالیت مى‏کرده‏اید باز هم ادامه دهید.

شهید علیرضا طیبى نژاد

*********************
خواهران گرامى! من مى‏دانم که دورى من خیلى براى شما سخت است، ولى خودتان مى‏دانید که دشمنان اسلام درصدد هستند که اسلام را از همان ریشه بکنند. پس باید مقابل این دشمنان خدا، ایستاد و من و برادرانم باید بایستیم حتى اگر به قیمت ریختن خونمان باشد.

شهید غلامعلى بنیانى


***********************
خواهران و برادران خودم را سلام مى‏رسانم. و امیدوارم خداوند به آن‏ها اراده‏اى قوى و استوار عطا فرماید، تا بتوانند هر چه کامل‏تر، در راه خدا براى یارى اسلام و مستضعفین و دفاع از سرزمین و ناموس، قدم بردارند.

شهید محمد رضا نصرالهى


************************
پدرجان! مانند دیگر پدران شهید استوار و غیور باشید، و همیشه به فکر نابودى دشمنان اسلام باشید.

شهید سعید افشین


************************
اى امت اسلامى! جبهه‏هاى نبرد حق علیه باطل را ترک نکنید و به این وسیله، حافظ این انقلاب و جمهورى اسلامى باشید.

شهید محمود قاینى

************************

 


*************************
امیدوارم برادران و دوستان، بعد از من بتوانند با پایدارى، مرز و بوم این کشور اسلامى را از دست دشمنان پلید و کافر پاک گردانند.

شهید ایوب مرتضوى

************************

به شما آگاهى و هوشیارى مى‏دهم، همیشه و در همه جا در صحنه باشید.

شهید محمد حسن قلى‏زاده

*************************
اکنون که در آستانه‏ى اعزام به جبهه هستم، خیلى خوشحالم که شاید بتوانم قدمى کوچک و ناچیز جهت دفاع از حیثیت اسلام و ایران و حفظ انقلاب و دستاوردهاى آن بردارم، و قلبم روشن است.

شهید علیرضا بهرامى

************************
با تکیه به قدرت الهى و تزکیه‌ی نفس خویش، مملکت اسلامیمان را در زمینه‏ى تخصص‏هاى مورد نیاز دینى و صنعتى و اقتصادى بى نیاز کنید.

شهید احمدرضا صابر

*************************
خدایا! این امت به پا خاسته را یارى کن، تا انقلاب اسلامى را یارى کنند. و به تمام جهانیان صادر نمایند.

شهید مهدى شریفى

*************************
از ملت بیرجند مى‏خواهم، این انقلاب را یارى کنند.

شهید حسین برگى

*************************


حالا وظیفه‏ى شما سنگین و بزرگ شده. باید با تمام نیرو و قدرتى که دارید از انقلاب پشتیبانى کنید.

 شهید کاظم خائف


*************************

اى برادران و خواهران شهیدپرور ایران! و اى کسانى که پیام ما را مى‏شنوید، آگاه باشید، که زندگى دنیا شما را غافلگیر نکند و اى کسانى که علیه این انقلاب اسلامى شایعه پراکنى مى‏کنید، آیا این فکر را کرده‏اید که خاک، روزى شما را در میان خود خواهد فشرد، و هیچ کس صداى شما را در دل خاک نخواهد شنید.

 شهید محمد رضا صفاری

*************************
با مخالفین انقلاب اسلامى هیچ گونه سازش و صمیمیتى نداشته باشید. که خطرى بزرگ است و بدانید، که تمام شهداى ما براى همین انقلاب اسلامى و برپایى حکومت اسلامى و قانون الله،جان فدا کردند،مبادا از این مسیر منحرف شوید.

 شهید مهدى صبورى

 




      

وقتی که تیر به بازویش خورده بود ، به او گفتم : ای کاش تیر کمی رد می کرد و به بازویت نمی خورد . با همان لبخند همیشگی به شانه ام زد و گفت حاجی ؛ من لایق نبودم و گرنه اگر خدا مرا دوست می داشت کمی این طرفتر می خورد و با انگشت به روی قلبش اشاره می کرد و گفت این ... جا !! مدتها بعد وقتی که از این دنیای خاکی و پوشالی چشم پوشید به دیدار او رفتم ، پیکر غرقه به خونش با هزار زبان با من سخن می گفت . پیراهنش را که باز کردم دیدم دقیقاً تیر به همان جائی اصابت کرده است که او اشاره کرده بود و به قول خودش معلوم بود که خدا خیلی دوستش داشته است .


سردار شهید محمد کشتکار در سال 1336 در روستای صادرة لامرد دیده به جهان گشود و تحت توجهات پدری مهربان و فرهیخته کلام نورانی الهی را آموخت و با مبانی مذهب و احکام آشنا گردید . وی تحصیلات خود را تا سوم راهنمایی ادامه داد اما به علت مشکلات خانواده از ادامة تحصیل بازماند و جهت امرار معاش به کارهای مختلفی اشتغال ورزید . شهید کشتکار در جریان انقلاب با شرکت در تظاهرات و راهپیمایی ها در فعالیتهای انقلابی حضوری چشمگیر داشت و پس از پیروزی انقلاب نیز با پوشیدن لباس سبز سپاه رسماً به عضویت این نیروی مردمی درآمد تا دین خود را به اسلام و انقلاب ادا نماید . وی پس از مدتی به فرماندهی سپاه علامرودشت منصوب گردید و خدمات ارزنده ای را به انجام رساند . وی همچنین مدتی فرماندهی سپاه اشکنان را عهده دار گردید و مدتی نیز به عنوان مسئوول آموزش عقیدتی و معاونت قضایی انجام وظیفه کرد .


سردار شهید محمد کشتکار علاوه بر مسئوولیتهای یاد شده ، در جبهه نیز در عملیاتهای مختلف شرکت کرده و مسئوولیتهای خطیری را عهده دار گردید . وی در عملیات کربلای 5 فرماندهی گردان غواص حضرت رسول ( ص ) را به عهده داشت و این در حالی بود که در عملیات بدر و والفجر 8 با عنوان فرماندة گروهان انجام وظیفه کرده بود . این سردار شهید و این بسیجی مخلص در مدت زمان حضور در جبهه ، در عملیاتهای مختلفی از جمله شکست حصر آبادان ، خیبر ، بدر ، والفجر 8 و کربلای 4 و 5 شرکت کرد و در این میان پیکر نازنینش بارها مورد اصابت تیر و ترکش دشمن قرار گرفت ، از جمله در شهر بوکان به شدت از ناحیة بازو مجروح گردید .


سردار شهید کشتکار در نوزده دیماه 1365 در حالی با سرزمین خونرنگ شلمچه بدرود گفت که سلحشوران کربلای 5 ـ اگر چه با تقدیم هزاران شهید گلگون کفن ـ پرچم فتح و پیروزی را آن سوی مرزهای ایران اسلامی به اهتزاز درآوردند




      

(( ناصر )) در 12 خرداد ماه 1335 در خانواده ای معتقد و اهل تقوا در تهران دیده به جهان گشود . دوران کودکی را با احساسات پاک مذهبی سپری کرد و خیلی زود در میان دوستان و همسالان ، با برجستگیهای اخلاقی ممتاز شد . ناصر از همان ابتدای زندگی ، با قشر محروم جامعه ابراز همدردی می کرد و به رغم سن و سال اندک خود ، میگفت : (( من دوست ندارم لباس نو بپوشم : در حالیکه بچه های دیگر از داشتن لباس محرومند .))
ناصر با استعدادی خوب ، به دبستان می رود و دورهء تحصیل ابتدایی را با نمره های خوب پشت سر می گذارد و وارد دبیرستان می شود . همزمان با تحصیل در دورهء متوسطه ، با شور و علاقه به مطالعات کتب دینی می پردازد و بنیاد اعتقادی و اخلاقی خود را منطبق با معارف اسلامی استوار می دارد.
پس از پایان دورهء متوسطه تحصیلی و دریافت مدرک دیپلم ، برای اینکه به سربازی نرود ، در کنکور شرکت می کند که در رشته های پیرا پزشکی و تربیت بدنی پذیرفته می شود . همزمان با تحصیل در دانشگاه ، از آنجا که به کار فرهنگی علاقه داشت ، به کار معلمی و تدریس نیز روی می آورد . او برای این کار ، مدارس جنوب شهر تهرا ن را برمی گزیند تا بتواند بدین طریق ، بخشی از دین خود را نسبت به مردم محروم انجام دهد . درآمد حاصل از شغل معلمی را صرف تحصیل خود و خرید کتابهای مذهبی و جزوه های دینی برای شاگردانش می کند و از این طریق ، احساسات پاک دانش آموزان را در مسیر فطرت الهی هدایت می نماید . در این کلاسها همچنین به مباحث دینی ، اجتماعی و سیاسی می پردازد . کاظمی در روند مطالعات و فعالیتهای اجتماعی خود به ماهیت وابسته و فاسد رژیم شاه پی می برد . از این روی ، مبارزات وسیع سیاسی خود را از سال 1356 ، بطور جدی شدت می بخشد و در ردیف فعالان سیاسی قرار می گیرد . در همین سال ، بخاطر فعالیتهای سیاسی در دانشگاه و به آتش کشیدن پرچم آمریکا زمان ورود ورزشکاران آمریکایی به مجموعه صد هزار نفری ـ از سوی ساواک شناسایی و دستگیر می شود . پس از بازجویی و شکنجه در ژاندارمری ، به دادگستری منتقل و از آن پس در (( زندان قصر )) محبوس می گردد .
با اوج گیری انقلاب اسلامی و فشار ملت مسلمان بر رژیم ستمشاهی ، همراه جمعی از زندانیان سیاسی ، از زندان آزاد می شود . او منسجم تر از پیش و جدیتر از گذشته ، وارد مبارزه علیه رژیم می شود و تا پیروزی انقلاب اسلامی ، لحظه ای از پا نمی ایستد و در آخرین روزهای آن درخششی ویژه از خود نشان می دهد .
وی که فردی خود ساخته ، متعهد و انقلابی بود ، برای حفظ و حراست از آرمانهای انقلاب اسلامی ، در خردادماه 1358 به عضویت نهاد انقلابی سپاه پاسداران در می آید و تجربیات خود را در سپاه به کار می بندد ، به طوریکه طرحهایش تحسین فرماندهان نظامی را برمی انگیزد .
پس از گذرانیدن دوره کوتاه نظامی ، برای خدمت به مردم محروم استان (( سیستان و بلوچستان )) راهی آن دیار می شود و حدود چهار ماه در شهرستان (( زابل )) به فعالیت می پردازد و تمام توانش را مصروف خدمت به مردم مستضعف آنجا می کند .
به دنبال غائله جدید دشمنان انقلاب اسلامی در قالب (( خلق عرب )) در خوزستان ، به این استان می رود و با توطئهء (( تجزیهء خوزستان )) به مقابله بر می خیزد و تا پایان غائله و شورش در خرمشهر می ماند . کاظمی هنوز از این توطئه نیاسوده بود که برای مبارزه با گروهکهای ضد انقلاب در کردستان ، راهی این خطه می شود . به پیشنهاد (( شهید بروجردی )) ـ فرماندهء وقت سپاه کردستان ـ همراه چند نفر در 17 دی ماه 1358 به (( پاوه )) می رود . پاوه که یکبار در شهریور ماه این سال ، توسط شهید (( دکتر چمران )) آزاد و پاکسازی شده بود ، دیگر بار به خاطر سازش و خیانت عوامل دولت موقت ، به دست ضد انقلاب افتاده بود . از این رو ، رفت و آمد به این شهر ، تنها از راه هوایی و هلیکوپتر میسر بود .
ناصر فعالیت خود را در پاوه ، با سمت (( فرماندار )) و نیز (( روابط عمومی سپاه )) آغاز می کند و برنامه هایش را با توکل به خدا و عزمی راسخ و با فعالیت شبانه روزی عملی می کند . در این مسئوولیتها ، شایستگی ، لیاقت و کاردانی خوبی از خود نشان می دهد که علاوه بر مسئوولیت فرمانداری ، به فرماندهی سپاه پاوه نیز منصوب می شود . ناصر بیشتر جلسات خود را با مسئوولان شهر ، از هیچ کوششی دریغ نمی کند . با اشتیاق وافر ، کمر خدمت به مردم محروم کرد می بندد . از این که این استان عرصهء تاخت و تاز عوامل ضد انقلاب بود ، رنج روحی می کشید . ناصر از راه ایجاد وحدت بین ارتش و سپاه و به کارگیری نیروهای مردمی و طراحی چند عملیات ، موفق می شوند تما م مناطق تحت اشغال را از چنگ ضد انقلاب خارج کند . او معتقد بود که مناطق کرد نشین باید توسط خود مردم کرد منطقه آزاد و پاکسازی شود . از این روی ، در بسیاری از عملیات پاکسازی ، از مردم بومی استفاده می کند که موفق می شود که راه پاوه و منطقه (( نوریان )) و ((قشلاق )) پاکسازی کند و این پیروزیها مثل توپ در منطقه می ترکد و رعب و وحشتی در دل ضد انقلاب می افکند .
کاظمی در بهار 1359 با یک حملة متهورانه و با همکاری مردم بومی ، (( باینگان )) را از لوث ضد انقلاب پاکسازی می کند و به دنبال آن ، طی اطلاعیه ای ، از مردم منطقه برای پاکسازی دیگر مناطق ، درخواست کمک می کند که مردم پاسخ مثبت به او می دهند . او پس از سازماندهی نیروها ، عملیات موفقی را برای آزاد سازی مناطق تحت اشغال به اجرا در می آورد . در بازگشت از منطقة عملیاتی تیر می خورد و مجروح می شود و پس از بهبود یافتن ، جدیتر از گذشته ، به پاکسازی مناطق (( نودشه )) ، (( نیسانه)) ، (( نروی )) ، (( نوسود )) ، (( کله چنار)) و (( شمسی )) اقدام می کند .
پس از یک سال و نیم فعالیت و خدمات ارزشمند در پاوه ، به سنندج می رود و به عنوان (( مسئوول سپاه پاسداران کردستان )) منصوب می شود . در این مسئوولیت خطیر نیز منشاء خدمات پر ارج و گرانقدر می گردد . پاکسازی مناطق حساس همچون جادة بانه ـ سردشت ، کامیاران ، مریوان تکاب ، صائین دژ ، بوکان و سد بوکان از جمله اقدامهای او بشمار می رود .
عشق و جاذبة شهید کاظمی به محبوب و معبودش ، فراتر از میل و ارادت مردم کردستان به او بود . از این روی ، در حوزة کششنی رازناک افتاده بود و جاذبة عشق او را تا (( سدره المنتهی )) می کشاند و سرانجام مجذوب شد . این جذبه در روز 6 شهریور 1361 در حین پاکسازی محور (( پیراشهر ـ سردشت )) در یکی از روستاها به فوز شهادت نایل شد و کردستان را در سوگ خود نشاند .




      

یدالله به سال 1331 در روستای (( بابا سلیمان )) از توابع شهریار ، در خانواده ای متوسط مذهبی زاده شد . عشق به خاندان اهل بیت و ائمه اطهار (ع) از همان دوران کودکی با تمام وجودش عجین گشت و از او مردی با احساسات ناب مذهبی ساخت ، بطوریکه پیش از رسیدن به سن بلوغ شرعی و تکلیف ، به نماز می ایستاد و در مساجد و محافل دینی شرکت می کرد .
در سن هفت سالگی قدم در راه مدرسه و تحصیل می گذارد و با بهره مندی از هوش و استعداد خوب ، دوره ابتدایی را با نمره های عالی و رتبة ممتاز در زادگاه خود به پایان می رساند . وی برای ادامه تحصیل مجبور می شود به شهریار برود چرا که دورة متوسطه در روستا نبود . در یکی از دبیرستانهای شهریار به تحصیل می پردازد . او که در جستجوی معرفت دینی بود ، همزمان با تحصیل ، به مطالعه کتب دینی رو می آورد از این رو ، با شهامت و توان فکری خوب ، با گروه (( ضاله بهائیت )) به بحث می پردازد .
جثة درشت و قوی و اندیشه سالم ، از او چهرهای جذاب می سازد و به خاطر جوانمردی و منش والایش ، زبانزد میشود . یدالله کلهر اوقات فراغت خود را به مطالعه و یا ورزش و تفریحات سالم محلی می پردازد . وی تحصیلات خود را تا سوم متوسطه ادامه می دهد ، ولی بدلیل دوری روستا از شهر و سختی رفت و آمد ، مجبور به ترک تحصیل می شود . یدالله پس از ترک تحصیل ، در یک تانکر سازی مشغول کار می شود . وی در سال 1351 همراه یکی از دوستانش ، در کار برق و سیم کشی ساختمان وارد می شود . و در سال 1353 مدتی به جوشکاری می پردازد و همان سال به سربازی اعزام می شود . وی چندین بار از سربازی فرار می کند و سرانجام دورة آموزش خود را در ارومیه و بقیة سربازی اش را در شاهپور می گذراند .
از آنجا که خانواده اش پیش از انقلاب اسلامی ، با شخصیت حضرت امام (ره) آشنا بوده و از معظم له تقلید می کردند ، او هم رساله و برخی کتابهای ایشان را مطالعه می کند و با افکار و اندیشه هایشان آشنا میشود . در دورة سربازی به ماهیت رژیم شاه پی می برد و خیلی زود وارد مسائل سیاسی می شود . وی دوستان سرباز خود را جمع کرده ، به روشنگری می پردازد و ماهیت رژیم را برای آنان آشکار میکند .
در سال 1355 سربازی را تمام می کند و پس از بازگشت از سربازی ، دوباره به کارهای برق و سیم کشی ساختمان مشغول می شود . مدتی هم به آهنگری و جوشکاری می پردازد .
یدالله با شروع جرقه های انقلاب اسلامی ، وارد عرضه سیاسی می شود . جوانان محل را جمع کرده ، دربارة حضرت امام (ره) و انقلاب برای آنان صحبت می کند . وی نخستین کسی بود که در مسجد (( بابا سلیمان )) . (( تکبیر )) و شعار ((مرگ بر شاه )) سر می دهد و مردم را به مبارزه علیه شاه ترغیب می نماید . مدتی از سوی پاسگاه شهریار مورد تعقیب قرار می گیرد . با هوشیاری تمام ، فعالیتهایش را گسترش میدهد و هر روز بچه های محل را جمع می کند و با آنان شعارهای تند انقلابی ، از جمله شعارهای (( مرگ بر شاه )) را سر می دهند . وی فعالانه در اغلب صحنه های انقلاب اسلامی حضور می یابد و در روزهای پیروزی انقلاب ، برای فعالیت بهتر و بیشتر ، راهی تهران می شود . در راهپیماییها حضور جدی می یابد . در 21 بهمن 1357 هنگام تصرف پادگان (( باغشاه )) از ناحیة پا تیر می خورد و مجروح می شود و چند روز در بیمارستان بستری می شود .
پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ، فعالانه در مسائل انتظامی و امنیتی در کرج فعالیت می کند . وی از جمله بنیانگذاران انقلاب اسلامی منطقة کرج به شمار می رود . در فروردین ماه 1358 ، به دنبال تحرکات ضد انقلاب در کردستان ، به سر پرستی یک گروه ، عازم آن جا می شود و مدتی به نبرد علیه ضد انقلاب می پردازد . او که روحی فعال و جستجو گر داشت ، هرگز بر نمی تابد انقلابی که در راه آن خونهای پاک هدیه شده و خون دلها خورده شده ، براحتی بازیچة دست عده ای ضد انقلاب و وابسته قرار گیرد . از این روی ، از فردای پیروزی انقلاب اسلامی خود را وقف تحقق آرمانهای بلند آن می کند و هر جا که به وجودش نیاز باشد ، از هیچ کوششی دریغ نمی کند .
پس از شروع جنگ تحمیلی ، گروهی از پاسداران سپاه کرج را جمع کرده ، به فرماندهی خود ، راهی جبهه های (( سرپل ذهاب )) و ((گیلانغرب )) می شوند و مدتی در آن جبهه علیه دشمن بعثی عراق به مقابله می پردازند . وی در آزاد سازی گیلانغرب ، ایثار و شهامت بالایی از خود بروز می دهد و توانمندی نظامی خود را به نمایش می گذارد.
او پس از مدتی جنگیدن در جبهه های غرب و پس از آزادی گیلانغرب ، به جبهه های جنوب اعزام می شود و با نیروهای خود در جبهة آبادان مستقر می گردد و در حساسترین شریط ، آبادان را همراه دیگر نیروهای مردمی از سقوط و اشغال نجات می دهد . فرماندهان خیلی زود به توانمندی نظامی و لیاقت شهید کلهر پی می برند و از استعداد وی در مسئوولیتهای مختلف نظامی بهره می گیرند . شهید کلهر در تشکیل تیپ المهدی (ع) نقش اساسی ایفا می کند و خود به عنوان جانشین فرماندهی آن برگزیده می شود .
کلهر از زمانیکه وارد جنگ می شود ، در اکثر عملیاتها با مسئوولیت بالا و هدایت نیرو و فرماندهی محور وارد عمل می گردد و بارها در جبهه مجروح می شود . در عملیات (( فتح المبین )) به عنوان خط شکن حماسه می آفریند و در منطقه (( ام الرصاص )) سخت مجروح می شود . کلهر در اکثر عملیاتها به عنوان خط شکن عمل می کند . از این رو ، چندین بار بسختی مجروح می شود : اما او کسی نبود که از پا بیفتد و به بهانة جراحت پای از جبهه بکشد . یک کلیه اش را از دست می دهد و یک دستش بر اثر ترکش ، عملاً از کار می افتد . جای جای بدنش ترکش می نشیند : ولی او که عاشق جبهه و بسیجیان بود ، آنان را ترک نمی کند .
او در سال 1361 یک دورة فشردة تخریب و مربیگری را در پادگان امام حسین (ع) می گذراند . در اردیبهشت ماه سال 1363 همراه گروهی به سوریه و لبنان اعزام می شود و جبهه های مختلف لبنان ، از جمله بلندیهای جولان را بازدید میکند . پس از بازگشت از لبنان ، به جبهه های جنوب باز می گردد .
کلهر در عملیات فتح المبین با مسئوولیت (( معاونت تیپ )) وارد عمل می شود و در محور ((فکه )) و ((تنگة رقابیه )) حماسه می آفریند . پیش از تشکیل تیپ المهدی (ع) ، وی در طرح ، برنامه و هدایت عملیاتها نقش مؤثر و بسزایی ایفا می کند . پس از شرکت فعال در عملیات (( رمضان )) ، در لشگر 21 محمد رسول الله ( ص) به عنوان جانشین لشگر منصوب شده و با این مسئوولیت ، در عملیات والفجر مقدماتی و (( والفجر 1 )) حضوری تعیین کننده می یابد .
او در عملیات (( والفجر 8 )) وارد عمل می شود و به عنوان فرمانده ، به هدایت نیروها می پردازد . او در این عملیات ، بسختی مجروح می شود : بطوریکه بخاطر مداوا حدود یکسال در بیمارستان بستری می گردد . هنوز بهبود نیافته ، به جبهه های نبرد می شتابد و در عملیات (( کربلی 4 )) و (( کربلای5 )) حضوری چشمگیر و حماسی می یابد .
شهید کلهر که چمدانی پر از شکوفه های یاس تقوا همراه داشت و برای ملاقات و ضیافت با شکوه عشق ، لحظه شماری می کرد ، عاقبت در ((شلمچه )) کارت سبز دعوت در میهمانی کروبیان را دریافت کرد .
وی در اول بهمن ماه در عملیات (( کربلای 5 )) در منطقة شلمچه ، در حالیکه برای شرکت در جلسه عازم پشت جبهه بود ، تذکرة عبور و معراج به عالم ملکوت را گرفت و از شرکت در جلسة زمینیان باز ماند . وی بر اثر اصابت ترکش به سرش به شهادت رسید.




      

به سال 1332 در روستای(( دره گرگ )) از توابع شهرستان بروجرد کودکی پا به عرصه وجود می نهد که محمد نامیده می شود . پدر و مادر به رغم کمبود مادی ، از عشق به معصومین ، هر آنچه در دل داشتند ،به فرزند می آموزند و از این رهگذر ، محمد از فقر به غنا می رسد .
محمد در شش سالگی پدر زحمتکش و فداکار خود را از دست می دهد : اما مادر با همه مشکلات و سختیها مبارزه می کند و همهء هم و غم خود را مصروف تربیت صحیح فرزندش می کند . مادر پس از فوت همسرش ، به تهران مهاجرت می کند .اوبرای فرزندش هم مادری می کند و هم حق پدری را به جا می آورد .
محمد از هفت سالگی بنا به شرایط مادی خانواده تحصیل را با کار توأمان تجربه می کند . روزها کار و شبها به تحصیل می پردازد . اصطحکاک وی با زندگی ، از ، کودکی ، از او فردی مجرب و آبدیده می سازد و او به بلوغ فکری زودرس می رسد . محمد در هفده سالگی با دختری با تقوا و پاکدامن ازدواج می کند .
چندی از ازدواج نگذشته بود که به سربازی فرا خوانده می شود . او که سربازی برای رژیم ستمشاهی را ناصواب می دانست ، از سربازی گریخته و برای دیدار حضرت امام خمینی (ره) راهی عراق می شود : اما در مرز دستگیر و به مدت شش ماه زندانی و دستگیر می شود . این زندان در شاکله و شخصیت محمد تاثیر شگرف بر جای می گذارد و او را در راهی که انتخاب کرده بود ، جدیتر می نماید . پس از گذرانیدن شش ماه زندان ، او را در تهران به اجبار به سربازی وا می دارند .
محمد در طول سربازی ، دست از فعالیت سیاسی برنمی دارد و در جهت روشنگری سربازان تلاش می کند . پس از پایان سربازی ،به مبارزات خود وسعت می بخشد و با یاران امام در ایران تماس برقرار می کند و مدتی هم در کنار شهید (( حاج مهدی عراقی )) به فعالیت می پردازد و کارهای مربوط به تکثیر و توزیع اعلامیه ها و نوارهای حضرت امام (ره) انجام می دهد . او که جوانی پر شور بود ، این گونه کارها راضی اش نمی کند . از آن پس ، علیه عوامل رژیم، نبرد مسلحانه می کند و مرحله جدیدی از مبارزاتش را آغاز می نماید و اقدامهای موثری را در این زمینه انجام می دهد . او همواره در مبارزات خود ، از وجود روحانیون مبارزی چون (( حجت الاسلام صادقی اردستانی )) بهره مند می شود . وی در کنار همکاری با سازمان(( فجر اسلام )) برای سر نگونی رژیم شاه ،به کارهای نظامی و عملیات مسلحانه اقدام می کند و البته برای دریافت مجوز لازم و حکم شرعی برای این کار ، قصد عزیمت به عراق و دریافت حکم لازم از حضرت امام (ره) می نماید .
محمد الفبای مبارزه را با نام امام خمینی (ره) می آموزد و از همان ابتدا ، عشق سوزان او را مجذوب معظم له می کند که تا پایان عمر ، بر این عشق و ارادت مبادرت می کند .
بروجردی سال 1355 به همراه چند نفر از مبارزان به سوریه می رود . در آن جا با شخصیت و روحانی برجسته لبنان ، یعنی ((امام موسی صدر)) از نزدیک آشنا می شود و از وجود وی کسب فیض می کند . همچنین با ((دکتر چمران )) و(( محمد منتظری )) آشنا شده و از آنان آموزش نظامی و چایکی را فرا می گیرد . در کنار آموزش نظامی ، به تقویت روحی و معنوی خود در کنار دکتر چمران و امام موسی صدر می پردازد و در مسیر مبارزات مردم مظلوم و مسلمان لبنان و فلسطین ، همراه دکتر چمران ، اقدامهای ارزشمندی انجام می دهد .
محمد پس از دو ماه ، به ایران مراجعت می کند و درباره علت بازگشت خود می گوید : (( برای اینکه در خط سیاست بازی و تزهای شبه مارکسیسم گرفتار نشوم ، به ایران باز گشتم .))
بروجردی در سال 1356 ، با همکاری دوستان یکدل ، به اقدامهای نظامی می پردازد و مراکز نظامی و امنیتی رژیم شاه را مورد حمله قرار می دهد . او در اکثر این عملیاتها و حرکتهای انقلابی ، مسئوولیت شناسایی ، جمع آوری اطلاعات و طرحی عملیات را به عهده می گیرد . یکبار هم در یکی از این عملیاتها مجروح می شود .
تمام این اقدامها محمد را در قالب سازمان و گروهی به نام (( گروه توحیدی صف )) که به همین منظور تشکیل داده بود ، به اجرا در می آورد . از جمله اقدامهای نظامی او می توان به خلع سلاح (( قرارگاه پلیس )) انفجار (( نیروگاه برق کاخ جوانان )) منطقه شوش ، به آتش کشیدن مراکز فساد و دیگر کانونهای وابسته به رژیم شاه به شمار می رفت . علاوه بر اینها ، بروجردی با شناختی که از جریانهای فکری و سیاسی روز داشت ، به افشاگری و مبارزه علیه گروهکهای چون ((سازمان منافقین ))و ماهیت نفاق آنان را آشکار می نماید .
هنگام بازگشت حضرت امام خمینی (ره) به میهن اسلامی ، بروجردی از سوی (( شهید بهشتی )) ، به عنوان مسئوول حفاظت کمیته استقبال انتخاب می شود و با شوق و امید ، انجام وظیفه می کند و از فرودگاه تا مدرسه علوی از معظم له محافظت بعمل می آورد .در روزهای پیروزی انقلاب اسلامی ، با احساس تکلیف بیشتر در آزادی پادگان (( جمشیدیه )) ، آزادی سازی رادیو و تلویزیون و خلع سلاح کلانتری 14 با جانفشانی شرکت می جوید .

فعالیتهای شهید پس از پیروزی انقلاب اسلامی
بروجردی پس از پیروزی انقلاب ، مدتی مسئوولیت سرپرستی زندان ((اوین )) را به عهده می گیرد و در پی آن ، در شکل گیری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نقش فعالی را ایفا می کند . وی با تلاش شبانه روزی ، به سازمان دهی و سازمان بخشیدن به سپاه پاسداران می پردازد و به رغم مشکلات و نارساییها ، دلسوزانه و بی ادعا انجام وظیفه می کند . وقتی به مسئوولیت (( فرماندهی سپاه پاسداران )) پیشنهاد می شود ، نمی پذیرد و می گوید از من لایقتر برای این مسئوولیت هست .
پس از شروع ((غائله کردستان )) و فتنه و آشوب ضد انقلاب در این منطقه و به دنبال فرمان امام (ره) شهید بروجردی راهی کردستان می شود و در مقابله با گروهکهای ضد انقلاب در (( پاوه )) و دیگر نقاط کردستان ، اقدامها و کارهای ماندگار انجام می دهد و منشاء برکات زیادی می شود .
از همان ابتدای ورود او به کردستان ، ضد انقلاب به توانمندی و صلابت وی پی می برد . در هر منطقه ای که حضور می یابد ، ضد انقلاب عرصه را خالی می کند . بروجردی تا پای جان در کردستان می ماند و در سر کوبی و پاکسازی منطقه از ضد انقلاب ، پایداری و استقامتی حماسی از خود نشان می دهد . بروجردی به عنوان فرمانده عملیات ، تمام تحرکات ضد انقلاب را با تیزبینی زیر نظر می گیرد و همواره در عملیات گوناگون ، پیشاپیش نیروها حرکت می کند . بارها در محاصرة ضد انقلاب می افتد : اما هر بار با اقدامی بی نظیر ، محاصره دشمن را می شکند . وی در طول حضور پر برکتش در کردستان ، موفق می شود اکثر مناطق کردستان را از وجود ضد انقلاب پاکسازی کند .
بروجردی در طول فعالیتهایش پس از پیروزی انقلاب اسلامی ، گمنام و بی ادعا مسئوولیتهای مختلفی چون (( فرماندهی سپاه پاسداران منطقه هفت )) ، ((قائم مقامی قرارگاه حمزه )) و (( فرماندهی تیپ ویژهء شهدا)) ـ که خود بنیانگذار آن بود ـ خدمات شایسته و ارزشمندی ارائه نمود .

چگونگی شهادت
شهید بروجردی ، اول خرداد ماه 1362 برای پاکسازی (( مهاباد )) راهی آنجا می شود : اما ساعت دوازده ظهر ، جاده مهاباد ـ نقده شاهد انفجار مینی بود که به آرزوها و رازهای نهفته شهید پایان می دهد : در حالیکه (( فزت و رب الکعبه )) را زیر لب زمزمه می کرد




      

در مرداد ماه سال 1336 ه‍.ش در یک خانواده مذهبی در شهرستان تبریز متولد گردید. در سن 12 سالگی از نعمت پدر محروم گردید. چون فرزند ارشد خانواده بود با آن روحیات و مردانگی ‍اش عملاً غمخوار مادر فداکار و دلسوز خود شد.
در دوران تحصیل دانش ‍آموزی باوقار ، محجوب ، مودّب ، و کوشا بود و همواره سعی می‍کرد تکالیف دینی خود را انجام دهد. پس از اخذ دیپلم به سربازی اعزام گردید و همزمان با اوج‌گیری حرکت توفنده انقلاب اسلامی در سایه رهنمودهای امام با شهید آیت‍الله مدنی و شهید آیت‍الله دستغیب در تماس بود و در داخل پادگان فعالیتهای زیادی جهت راهنمایی نظامیان انجام می‍داد و در همان حال به پخش پیامها و اعلامیه ‍های امام نیز می پرداخت.
او با شور وصف ناپذیری در روزهای سرنوشت ‍ساز 21و22 بهمن ماه 1357 تلاش می‍کرد هنگامی که در اوج پیروزی انقلاب اسلامی درب پادگانها بر روی مردم باز شد به همراه تعدای از جوانان و دانشجویان حزب الهی تبریز سلاحها را جمع آوری و گروه مسلحی را جهت دستگیری ضّدانقلاب و ساواکیها تشکیل داد.
شهید شفیع ‍زاده بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل سپاه به همراه دیگر برادران، اولین هسته‍ های مسلّح سپاه را پی ریزی کرد و در سمت مسئوول عملیات سپاه تبریز در سرکوبی خوانین و اشرار آذربایجان و حزب منحرف خلق مسلمان نقش فعال داشت.
با شروع جنگ تحمیلی و محاصره آبادان، با یک دسته خمپاره‌انداز که تحت مسئولیت شهید باکری اداره می‍شد به جبهه های جنوب شتافت. ایشان به همراه تعدادی دیگر از رزمندگان برای حضور در جبهه آبادان با تحمل مشقّات چندین روزه خود را به این شهر رساند و در ایستگاه هفت مستقر گردید.


شهید پس از عملیات طریق‍القدس به عنوان رئیس ستاد تیپ کربلا انجام وظیفه کرد و در شکل گیری، انسجام و سازماندهی آن نقش اساسی داشت.در عملیات پیروزمندانه فتح المبین معاون تیپ المهدی (عج) بود.شهید شفیع ‍زاده ضمن شرکت در کلیه صحنه ‍های عملیاتی، مسئوولیت فرماندهی توپخانه و طرح ‍ریزی و هدایت آتش پشتیبانی را در قرارگاه‍های مختلف به عهده داشت و آخرین مسئوولیت ایشان فرماندهی توپخانه نیروی زمینی سپاه و قرارگاه خاتم الانبیا(ص) بود.
شهید شفیع ‍زاده در تاریخ 8/2/66 در منطقه عملیاتی کربلای 10 در شمال غرب در حالی که عازم خط مقدّم جبهه بود، خودروی وی مورد اصابت ترکش گلوله توپ دشمن قرار گرفت و به آرزوی دیرینه خود نایل شد و با بدنی قطعه قطعه و غرق به خون به دیدار معشوق شتافت.





      

(( محمد رضا )) به سال 1338 در یک خانواده با تقوا و مذهبی و در عین حال مستضعف ، در جنوب تهران زاده شد . دورة دبیرستان را در مدسه ای بنام (( باغ آذری )) تمام کرد . وی از هوش و حافظة بالایی برخوردار بود . از این رو تا پایان دورة متوسطه و دریافت دیپلم ، نمره ها و امتیازه ای ارزنده ای کسب نمود .به خاطر تربیت مذهبی ، گرایش و علاقة فراوان به قرآن و علوم دینی داشت . انس با قرآن ، در رفتار و اخلاقش بوضوح نمایان بود . در میان بستگان و همسایگانش ، به عنوان روحانی کوچک معروف بود .

فعالیتهای شهید پیش از پیروزی انقلاب اسلامی
با اوج گیری موج انقلاب اسلامی ، همراه با سیل خروشان مردم مسلمان ، در تظاهرات و راهپیماییها فعالانه شرکت می کند : بطوریکه چند بار توسط عوامل رژیم شاه دستگیر میگردد . در سال 1357 وقتی سال آخر دبیرستان بود ، دوستان و همسالان خو را برای مبارزه علیه رژیم ستمشاهی ترغیب می نماید . روز 14 آبان 1357 در حالی که با مزدوران رژیم در گیر بود ، توسط عمال ساواک در دانشگاه تهران دستگیر و زندانی می شود .
دستواره ، هنگام ورود حضرت امام خمینی (ره) فعالانه در مراسم استقبال از ایشان شرکت می کند و مسئوولیت قسمتی از محوطة میدان آزادی را بر دوش می گیرد.

فعالیتهای شهید پس از پیروزی انقلاب اسلامی
پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ، با شور و امید فراوان ، همت خود را مصروف حفظ دستاوردهای انقلاب می نماید . از این رو ، مدت چهار ماه در (( کمیتة انقلاب اسلامی )) مشغول خدمت می شود و فعالیتهای بی شائبه ای در ماموریتهای مختلف انجام می دهد . از آن پس ، به عضویت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در می آید .
به دنبال تحرکات گروهکهای ضد انقلاب در کردستان ، همراه فرماندهی چون (( چراغی )) ، (( حاج احمد متوسلیان )) و دیگر رزمندگان ، راهی کردستان می شود . وی و دیگر همرزمانش در آزاد سازی شهر (( مریوان )) مردانه می رزمند و حماسه ای ماندگار خلق می کنند و پیروز مندانه وارد شهر می شوند . از آن جا که این شهر پس از اشغال ضد انقلاب ، همیشه تعطیل و با مشکلات مختلف مواجه بود ، به دستور حاج احمد ، نیروهای سپاه در مراکز مختلف اداری مستقر می شوند . مسئوولیت تهیه و تامین کالاهای ضروری شهر به عهدة دستواره واگذار می گردد . او به نحو شایسته این ماموریت را انجام می دهد . در کنار انجام مسئوولیت محوله ، سلاح به دست می گیرد و در قله های مریوان با ضد انقلاب و دشمن بعثی می جنگد و توانمندی خود را به نمایش می گذارد . از این رو ، مدتی بعد به فرماندهی (( پاسگاه شهدا )) در محور مریوان منصوب می شود و در این مسئوولیت نیز خوش می درخشد .

فعالیتهای شهید در دوران دفاع مقدس
هنگامی که حاج احمد متوسلیان ماموریت می یابد تیپ 27 محمد رسول الله (ص) را تشکیل دهد ، دستواره نیز از مریوان راهی جبهه های جنوب می شود و سهمی در شکل گیری این تیپ گران سنگ بر دوش می گیرد . وی به خاطر مهارت در جذب نیرو ، مامور تشکیل (( واحد پرسنلی )) تیپ می گردد . وی به شرطی این مسئوولیت را می پذیرد که هر گاه عملیاتی پیش آمد ، او نیز در آن شرکت کند . از آن پس ، در هر عملیاتی که تیپ وارد عمل می شود ، دستواره سلاح به دست می گیرد و در کنار فرماندهان گردان می جنگد و در این عرصه نیز توانمندی و شایستگی خود را به منصة ظهور می رساند .
شهید دستواره ، اواخر خرداد ماه 1361 ، پس از انجام حماسی عملیات(( بیت المقدس )) ، همراه حاج احمد متوسلیان برای کمک به مردم مسلمان در لبنان ، فعالیتهای چشمگیری انجام می دهد . به دنبال فرمان حضرت امام (ره) که فرمودند (( راه قدس از کربلا می گذرد ، همراه دیگر فرماندهان و رزمندگان به کشور باز می گردد .
پس از بازگشت از لبنان به عنوان (( فرماندة تیپ سوم ابوذر )) منصوب می شود و در نبردهای پر حماسة (( رمضان )) و (( مسلم بن عقیل )) نیروهای تحت امرش را هدایت می کند و بار دیگر ، توانمندی بالای نظامی از خود نشان می دهد .
در عملیات (( خیبر )) پس از شهادت حاج همت ، فرمانده ، دلاور لشگر محمد رسول الله (ص) و واگذاری فرماندهی به (( حاج عباس کریمی )) ، سید به عنوان (( قائم مقام لشگر )) برگزیده می شود و در این مسئوولیت خطیر نیز به نحو احسن ، رسالت خود را انجام می دهد .
پس از شهادت حاج عباس کریمی در عملیات (( بدر )) شهید دستواره به عنوان (( سر پرست لشگر )) به نحو مطلوب لشگر را در عملیاتها هدایت می کند که پس از انتصاب فرماندة جدید لشگر ، سید همچنان به عنوان (( قائم مقام )) لشگر در خدمت جنگ انجام وظیفه می نماید .
مناطق اشغالی کردستان ، جبهه های مختلف جنوب ، بویژه منطقة (( والفجر 8 )) و جادة (( ام القصر )) شاهد رشادتها و ایثارگریهای عاشقانه سید می باشد .

چگونگی شهادت
این عاشق صادق ، سرانجام پس از زخمهای فراوان که از دشمن خورد ، به دوست شکایت برد و از سر سوز به دعا نشست . دعایش به هدف اجابت رسید و او در تاریخ 13 تیر ماه 1365 ، پس از ده روز از شهادت برادرش ، در عملیات (( کربلای 1 )) روز آزاد سازی شهر ((مهران )) از چنگ دشمن ، خود به کمند عشق گرفتار آمد و به خیل و جرگه عشاق پیوست و بر سریر (( عند ربهم )) جلوس یافت .




      
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >