به سال 1332 در روستای(( دره گرگ )) از توابع شهرستان بروجرد کودکی پا به عرصه وجود می نهد که محمد نامیده می شود . پدر و مادر به رغم کمبود مادی ، از عشق به معصومین ، هر آنچه در دل داشتند ،به فرزند می آموزند و از این رهگذر ، محمد از فقر به غنا می رسد .
محمد در شش سالگی پدر زحمتکش و فداکار خود را از دست می دهد : اما مادر با همه مشکلات و سختیها مبارزه می کند و همهء هم و غم خود را مصروف تربیت صحیح فرزندش می کند . مادر پس از فوت همسرش ، به تهران مهاجرت می کند .اوبرای فرزندش هم مادری می کند و هم حق پدری را به جا می آورد .
محمد از هفت سالگی بنا به شرایط مادی خانواده تحصیل را با کار توأمان تجربه می کند . روزها کار و شبها به تحصیل می پردازد . اصطحکاک وی با زندگی ، از ، کودکی ، از او فردی مجرب و آبدیده می سازد و او به بلوغ فکری زودرس می رسد . محمد در هفده سالگی با دختری با تقوا و پاکدامن ازدواج می کند .
چندی از ازدواج نگذشته بود که به سربازی فرا خوانده می شود . او که سربازی برای رژیم ستمشاهی را ناصواب می دانست ، از سربازی گریخته و برای دیدار حضرت امام خمینی (ره) راهی عراق می شود : اما در مرز دستگیر و به مدت شش ماه زندانی و دستگیر می شود . این زندان در شاکله و شخصیت محمد تاثیر شگرف بر جای می گذارد و او را در راهی که انتخاب کرده بود ، جدیتر می نماید . پس از گذرانیدن شش ماه زندان ، او را در تهران به اجبار به سربازی وا می دارند .
محمد در طول سربازی ، دست از فعالیت سیاسی برنمی دارد و در جهت روشنگری سربازان تلاش می کند . پس از پایان سربازی ،به مبارزات خود وسعت می بخشد و با یاران امام در ایران تماس برقرار می کند و مدتی هم در کنار شهید (( حاج مهدی عراقی )) به فعالیت می پردازد و کارهای مربوط به تکثیر و توزیع اعلامیه ها و نوارهای حضرت امام (ره) انجام می دهد . او که جوانی پر شور بود ، این گونه کارها راضی اش نمی کند . از آن پس ، علیه عوامل رژیم، نبرد مسلحانه می کند و مرحله جدیدی از مبارزاتش را آغاز می نماید و اقدامهای موثری را در این زمینه انجام می دهد . او همواره در مبارزات خود ، از وجود روحانیون مبارزی چون (( حجت الاسلام صادقی اردستانی )) بهره مند می شود . وی در کنار همکاری با سازمان(( فجر اسلام )) برای سر نگونی رژیم شاه ،به کارهای نظامی و عملیات مسلحانه اقدام می کند و البته برای دریافت مجوز لازم و حکم شرعی برای این کار ، قصد عزیمت به عراق و دریافت حکم لازم از حضرت امام (ره) می نماید .
محمد الفبای مبارزه را با نام امام خمینی (ره) می آموزد و از همان ابتدا ، عشق سوزان او را مجذوب معظم له می کند که تا پایان عمر ، بر این عشق و ارادت مبادرت می کند .
بروجردی سال 1355 به همراه چند نفر از مبارزان به سوریه می رود . در آن جا با شخصیت و روحانی برجسته لبنان ، یعنی ((امام موسی صدر)) از نزدیک آشنا می شود و از وجود وی کسب فیض می کند . همچنین با ((دکتر چمران )) و(( محمد منتظری )) آشنا شده و از آنان آموزش نظامی و چایکی را فرا می گیرد . در کنار آموزش نظامی ، به تقویت روحی و معنوی خود در کنار دکتر چمران و امام موسی صدر می پردازد و در مسیر مبارزات مردم مظلوم و مسلمان لبنان و فلسطین ، همراه دکتر چمران ، اقدامهای ارزشمندی انجام می دهد .
محمد پس از دو ماه ، به ایران مراجعت می کند و درباره علت بازگشت خود می گوید : (( برای اینکه در خط سیاست بازی و تزهای شبه مارکسیسم گرفتار نشوم ، به ایران باز گشتم .))
بروجردی در سال 1356 ، با همکاری دوستان یکدل ، به اقدامهای نظامی می پردازد و مراکز نظامی و امنیتی رژیم شاه را مورد حمله قرار می دهد . او در اکثر این عملیاتها و حرکتهای انقلابی ، مسئوولیت شناسایی ، جمع آوری اطلاعات و طرحی عملیات را به عهده می گیرد . یکبار هم در یکی از این عملیاتها مجروح می شود .
تمام این اقدامها محمد را در قالب سازمان و گروهی به نام (( گروه توحیدی صف )) که به همین منظور تشکیل داده بود ، به اجرا در می آورد . از جمله اقدامهای نظامی او می توان به خلع سلاح (( قرارگاه پلیس )) انفجار (( نیروگاه برق کاخ جوانان )) منطقه شوش ، به آتش کشیدن مراکز فساد و دیگر کانونهای وابسته به رژیم شاه به شمار می رفت . علاوه بر اینها ، بروجردی با شناختی که از جریانهای فکری و سیاسی روز داشت ، به افشاگری و مبارزه علیه گروهکهای چون ((سازمان منافقین ))و ماهیت نفاق آنان را آشکار می نماید .
هنگام بازگشت حضرت امام خمینی (ره) به میهن اسلامی ، بروجردی از سوی (( شهید بهشتی )) ، به عنوان مسئوول حفاظت کمیته استقبال انتخاب می شود و با شوق و امید ، انجام وظیفه می کند و از فرودگاه تا مدرسه علوی از معظم له محافظت بعمل می آورد .در روزهای پیروزی انقلاب اسلامی ، با احساس تکلیف بیشتر در آزادی پادگان (( جمشیدیه )) ، آزادی سازی رادیو و تلویزیون و خلع سلاح کلانتری 14 با جانفشانی شرکت می جوید .
فعالیتهای شهید پس از پیروزی انقلاب اسلامی
بروجردی پس از پیروزی انقلاب ، مدتی مسئوولیت سرپرستی زندان ((اوین )) را به عهده می گیرد و در پی آن ، در شکل گیری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نقش فعالی را ایفا می کند . وی با تلاش شبانه روزی ، به سازمان دهی و سازمان بخشیدن به سپاه پاسداران می پردازد و به رغم مشکلات و نارساییها ، دلسوزانه و بی ادعا انجام وظیفه می کند . وقتی به مسئوولیت (( فرماندهی سپاه پاسداران )) پیشنهاد می شود ، نمی پذیرد و می گوید از من لایقتر برای این مسئوولیت هست .
پس از شروع ((غائله کردستان )) و فتنه و آشوب ضد انقلاب در این منطقه و به دنبال فرمان امام (ره) شهید بروجردی راهی کردستان می شود و در مقابله با گروهکهای ضد انقلاب در (( پاوه )) و دیگر نقاط کردستان ، اقدامها و کارهای ماندگار انجام می دهد و منشاء برکات زیادی می شود .
از همان ابتدای ورود او به کردستان ، ضد انقلاب به توانمندی و صلابت وی پی می برد . در هر منطقه ای که حضور می یابد ، ضد انقلاب عرصه را خالی می کند . بروجردی تا پای جان در کردستان می ماند و در سر کوبی و پاکسازی منطقه از ضد انقلاب ، پایداری و استقامتی حماسی از خود نشان می دهد . بروجردی به عنوان فرمانده عملیات ، تمام تحرکات ضد انقلاب را با تیزبینی زیر نظر می گیرد و همواره در عملیات گوناگون ، پیشاپیش نیروها حرکت می کند . بارها در محاصرة ضد انقلاب می افتد : اما هر بار با اقدامی بی نظیر ، محاصره دشمن را می شکند . وی در طول حضور پر برکتش در کردستان ، موفق می شود اکثر مناطق کردستان را از وجود ضد انقلاب پاکسازی کند .
بروجردی در طول فعالیتهایش پس از پیروزی انقلاب اسلامی ، گمنام و بی ادعا مسئوولیتهای مختلفی چون (( فرماندهی سپاه پاسداران منطقه هفت )) ، ((قائم مقامی قرارگاه حمزه )) و (( فرماندهی تیپ ویژهء شهدا)) ـ که خود بنیانگذار آن بود ـ خدمات شایسته و ارزشمندی ارائه نمود .
چگونگی شهادت
شهید بروجردی ، اول خرداد ماه 1362 برای پاکسازی (( مهاباد )) راهی آنجا می شود : اما ساعت دوازده ظهر ، جاده مهاباد ـ نقده شاهد انفجار مینی بود که به آرزوها و رازهای نهفته شهید پایان می دهد : در حالیکه (( فزت و رب الکعبه )) را زیر لب زمزمه می کرد