متن و محتوا
در روال عادای زندگی امروز کسی مرگ را به رسمیت نمی شناسد، هر چند قطعی ترین واقعیت حیات است و خصوصاً به معنی حادثه(موت الفجاه) جزو لاینفک آن است اگر چه فرصت رو به رو شدن و اندیشیدن به آن از انسان گرفته شده است. سرعت دسترسی به اطلاعات و ارتباطات و آشنایی بشر با عرف قوانین و تفکیک و ترسیم قضایا از هم اصولاً موضع و موضوعی برای امر و نهی و طرح و توصی? جزیی و شخصی باقی نمی گذارد و مرگ دیگر وجود مجرد و منتزعی نیست، بلکه جزو ذات زندگی است و در آن مستحیل است. اگر قرار بود با تجربه به سیر? علم و فن آوری و نقل و انتقال های ذهنی در نسبیت دائمی و آمد و شد معرفتی که عرص? توسعه و تحقق تحول دائمی است و مصداق « انا فی کل آنٍ رجل» کسی ناگزیر از وصیت باشد بی شک آن ها کسانی هستند که هویتی نسبی دارند و آن قدر شعاع و اطراف و پیرامون به هم زده اند که بخواهند قبل از غائل? مرگ، زندگی را تکلیف و تفویض کنند، چون علما و فضلا و مسئولان و مجریان و هیأت حاکمه و در رجل بعد مجاهدان و آزادگانی که خود را در معرض تیر و ترکش خسم و سپر بلای جهل و ضلم و فساد قرار داده اند و دیر یا زود به اصل خود باز می گردند و لحظه ای خاص و شرده از حیات را با دگرگونی درک می کنند که وقتی به آن به کلمات تجسد می بخشند برای مردم در وضع عادی در زمر? امور خاص و پند و اندرزی کار بستنی خواهد بود.
از قسم اول، ائمه و علما و فضلا چنان که معمول است فرزندان خویش را مخاطب قرار می دهند چنان که علی بن ابی طالب(ع)[1]، پیشوای شیعیان ، به فرزندش امام حسین(ع) بعد از صفین نوشت:«از پدر فانی به فرزند آرزومند، کسی که هدف بیماری، گروگان روزگار، در تیررس مصایب، بند? دنیا، بارگان غرور، بدهکار و اسیر مرگ، هم پیمان اندوه، قرین غم، آماج آفات، مغلوب شهوات و جانشین مردگان است و ... از مکر زمان خائن ایمن نیست» و سپس سفارش به زن، برادر و دوستان و همسایگان بعد از توصی? به تقوا، یاد مرگ و امر به معروف.
از آن جمله است وصیت عنصر المعالی[2] به فرزند خود گسلان شاه، داماد محمود غزنوی، در چهل و چهار باب در شناختن ایزد و آفرینش، پیامبران، فروتین، پرورش فرزند، طلب علم و شجاعت، جوانمردی، امانت داری و ... و سایر امور روزگار با عبارت: «بدان ای پسر که من پیر شدم و ضعفی بر من چیره شد ... و پیش از آن که نام? عزل من برسد...» و نیز وصیت صاحب بحارالانوار[3] (علام? مجلسی 1037ـ 1111 هـ.ق) که بعد از اقایر حقه و گواهی به وحدانیت باری و رسالت نبی اکرم(ص) و حقانیت بهشت و دوزخ، می گوید:«این وصیت نامه ای است که گنه کار خطاپیشه، لغزش کار، کوتاهی کننده، محمد باقر، پسر مولی محمدتقی برای فرزندانش و خویشانش و عشایرش و رفقایش و هم شهری هایش و دوستانش و سایر مردم نوشته است» و بعد از آن به امور مورد نظر می پردازد در رعایت اولاد صغیر و تعلیم و تربیت او، پرداخت دیون و محل دفن و تصانیف که به خط خودش است (وقف نسخ? اصل و املاک موقوفه و بقی? امور).
و دیگران از وصایای افلاطون، خواجه نصیرالدین طوسی تا امیر نظام گروسی[4] (امیر تومان حسن علی خان) حاکم مهاباد و شاهین دژ و ارومیه و خیو پیشکار مظفرالدین میرزا ولیعهد و بعد وزیر مختار ایران در فرانسه به فرزندش یحیی که: یا یحیی خذوالکتاب بالقوه آتینا الحکم ... زنها! با کسانی که از خدا دورند نزدیکی مکن؛ تا توانی دست کرم برگشا که کریم فقیر به از بخیل غنی؛ شیرین زبان و خوش گفتار باش ...»
و بالاخره وصیت نام? امام(ره)[5] که بعد از طرح حدیث ثقلین از رسول (ص) (انی تراک فی کم الثقلین) و توضیح حدیث و افتخار به قرآن و نهج البلاغه و ائمه و مذهب، با توصیه به در پیش گرفتن راه مستقیم، ملل اسلامی و مظلومان جهان را مخاطب قرار می دهد، از هر ملت و و مذهب و بعد به تفکیک به قوای سه گانه سفارش می کند و قوای مسلح و بعد نویسندگان و روحانیان و دیگران ....
در عرف مردم[6] تأکید بر وصیت به «ثلث ماترک» است خاصه وقتی پای صغیری در میان باشد به لحاظ توجه مردم به بدشوگونی خوردن مال صغیر. وصیت به گور، نماز و روزه، حقوق الهی(بعد از حساب دیون مردم)، رد امانات، حلالیت از دل آزردگان، تعیین تکلیف زن و فرزند خصوصاً نابالغ و ترتیب مراسم و زیر سر گذاشتن وصیت نامه و کنار نهادن پارچ? کفنی بر بالین از دیرباز معمول بوده است.