نماینده مردم دامغان درمجلس شورای اسلامی ونماینده حضرت امام(ره)در روزنامه کیهان

نهم بهمن سال 1331هجری شمسی در یکی از محله های قدیمی شهر«دامغان» کودکی ازخانواده سادات پا به عرصه هستی گذاشت . نام او را به عزت و یادمان پدربزرگ، سید «حسن» نامیدند . او فرزند ارشد سید «مسیح »بود .

وضع مادی پدر چندان روبه راه نبود . پدراز راه تدریس و کار در مدرسه علوم دینی شهر دامغان زندگی اش در منتهای رنج و مشقت اقتصادی ،روزگار می گذراند. حقیقت خواهی، خلوص ،عظمت روحی ، صداقت، ایمان و تقوا ،مردم داری و آزاد اندیشی او زبان زد خاص و عام بود .

خود او می گوید : من در یکی از خانواده های روحانی تولد یافتم. تا آنجا که به یاد دارم پدرم از راه تدریس در مدرسه علوی دامغان به همراه عمویم ، زندگی را اداره می کردند . هیچ گا ه از زندگی مرّفه ، یعنی زندگی ای که همه چیز در آن تمام باشد برخوردار نبودیم . روی هم رفته ،خانواده ای که با کمترین توقع و امکانات زندگی سازگاربود .

زادگاه پدری ، روستای «حسن آباد» از دهستان «قهاب رستاق» بخش« امیر آباد »واقع در حاشیه ی کویر نمک است که در فاصله 30 کیلو متری جنوب «دامغان» قرار دارد .دراین روستا 200خانواربا جمعیّّّّتی حدود 900 نفرسکونت دارند. مردانش ازسادات علوی اند وبه دو تیره« یخوری» و«جندقی» تقسیم می شوند. در این دهستان با مجموع 108 آبادی و مزارع کوچک و بزرگ و کوه ، سرسبزی گسترده ای وجود دارد که مرکز آن قریه «فرات» است.عموم فرهنگ نویسان ، «قهاب» را (سپید معنی کرده اند و رستاق هم معرب رستاک است وبه مجموع چند روستا اطلاق می گرد د که در کنار یکدیگر واقع شده باشند.

دروقفنامه امامزاده سید جعفر(علیه السلام)« دامغان» که به سال( 815 ه ق) تحریر یافته از «قهاب رستاق» با عنوان (قهاب سادات) یاد شده است. وضعیت طبیعی این روستا به صورت جلگه بوده و هوای معتدلی نیز دارد. عمده محصولات آن غلات،پسته و صیفی جات است.

شهید در خانواده ای روحانی دیده به جهان گشودند. پدر بزرگوار شان حضرت حجت الا سلام والمسلمین سید« مسیح شاهچراغی» درسال1302هجری شمسی متولد شدند، نسبت پدر بزرگ ایشان با 37واسطه به حضرت «احمد ابن موسی کاظم»(علیه السلام) می رسد که در« شیراز» مدفون است.

حجت الاسلام والمسلمین سید« مسیح شاهچراغی» در سال 1328 (ه ش)به «دامغان» آمده و در حوزه علمیه، نزد استادان و علمای مبرزی چون مرحوم آیت الله خدایی، مرحوم نصیری، مرحوم حضرت آیت الله ترابی و عالمی و......کسب فیض نمودند.

پس از فوت برادر بزرگتر و با گذشت 15 سال ، تولیت حوزه علمیه را عهده دار شدند . در کنار این تصدی ، دروس حوزوی از جمله لمعه را تدریس می کردند..از جمله اقدامات ایشان درحوزه علم تالیف کتبی است که تا کنون به چا پ رسیده. افزون بر آن در خصوص خاندان عصمت و طهارت سروده ها ، مراثی، ابیات ورباعیاتی نیز دارند که تحت عناوین( گلچین شاهچراغ جلد1و2)و با کاروان ولایت را تهیه وبه چاپ رسانده است.

از جمله شاگردان ایشان می توان شهید «موسوی دامغانی» نماینده دوره دوم مجلس شورای اسلامی حوزه انتخابی«رامهرمز» ، شهید شاهچراغی ، حجت الااسلام سید رضا تقوی و غیره را نام برد.سید« حسن» در سایه مادری پرورش یافت که متدین،بی آلا یش،علاقمند به اسلام،قرآن،اهل بیت(علیهم السلام) و روحانیت معظم بود. ایشان در همه لحظات زندگی یاور سید« حسن ،خصوصا در طفولیت و دوران ستم شاهی، بودند . شهید در جمع خانواده ودر بین4خواهر و4 برادرش، موقعیت خاصی داشت.او چشم و چراغ خانه بود .محیط خانواده با حضورش گرم و شاداب می نمود.

سید حسن در یاد داشت های خود به شرح مسایل و مکاتب روزانه پرداخته است . او مطالب دینی ،نکات علمی و حوادث جهان را یاد داشت برداری کرده و ضمن استفاده از کتب و مجلات بسیار آن زمان ،آنها را در گلچینی به نام (شاهچراغ ) در سال 1351 به ثبت رسانده است . وی در قسمتی از این دفتر در وصف مادر آورده است:

 

مادر تو مونس دل غم پرور منی

تنها تویی همدم من و یاور منی

من آن پرنده ام که در این باغ بی بهار

پروازگاه و قدرت بال و پر منی

عمری گذشت ودر صدف سینه ام هنوز

تنها تویی در منی و گوهر منی

خورشید دستهای تو گرمای من است

ماه منی امید منی اختر منی

روح ام نوازش نپذیرد ز دیگری

وقتی سایبان منی مادر منی

سرشار مهربانی دست توام هنوز

مادر تو بهترین غزل دفتر منی

بی تو چگونه دیده آورم شبی

وقتی که نقش گشته به چشم تر تو منی

ذهنم ز باغ تو سر سبز و بر لبم

نامت شکفته چون گلی در خاطر منی

می خواستم که با تو برابر کنم کسی

والاتری تو از همه چون مادر منی

 

و نیز در بخش دیگری آمده است:

واین تویی مادر! که مهربانی هایت مرزی نمی شناسد و قصه عشق شورانگیزت در هیچ کتابی نمی گنجد. می تو را ستایم به خاطر عظمت والا یت و به خاطر مادر بود نت.

شهید شاهچراغی ،تحصیلات ابتدایی را در مدرسه ی هاتف (شهید عالمی فعلی) به پایان بردند ومدت 2 سال نیز در کنار پدر بزرگوارشان در حوزه علمیه ی دامغان به فراگیری علوم پرداختند .

او می گوید:

«دوران دبستان را در یکی از مدارس شهرستان خودمان ، که معمولا هم معلمین مؤمن،متدین و متعهدی داشت گذراندم. تا آنجا که یادم هست این دوره هم، مجموعا دوره ای خوب برای من بود ؛ زیرا در کلاس درس جزء شاگردان اول تا پنجم بودم و معلمان آن زمان دامغان ، وقتی مرا می دیدند یاد آن روزهای خوش وآن کلاسهای پر شور تعلیم و تربیت را که بچه ها سپری می کردیم ، زنده می ساختند و برای من خاطره انگیز است ،همیشه.»

از همان کودکی ،مخصوصا سالهای ابتدایی،به خوبی معلوم شده بود که سید حسن از استعداد و نبوغ خاصی که در حقیقت لطف و عنایت خداوندی است، برخوردارند. البته این خصلت به همراه عشق و علاقه ی وافر ایشان به دانش، پاکی، طهارت روح و تقوای الهی ،عامل اصلی رشد سریع و مو قعیت فوق العاده شان بوده است . لذا ایشان به راحتی توانستند وارد حوزه شوند و دروس متوسطه را نیز در کنار آن بخوانند.

آنگاه ادبیات ،‌فقه ، اصول ، زبان خارجه ، تفسیر و....را پشت سر بگذارند و نیز مدرس این رشته ها باشند . پدرش می گوید : هیچگاه نیاز به سفارشات معلم و استادان نسبت به وظیفه ی تحصیل را نداشتند . ایشان در انتخاب دوستان ، با فراست خاصّّْی آنها را بر می گزیدند.در آن دوران ستم شاهی وفرهنگ مبتذل و رایج طاغوت در جامعه ،از هر گونه خطاو نسیان مبّرا،و همه معیارش ارزشهای اسلامی و انسانی بود و اهداف بلند و عالی را تعقیب می نمودند.

پس از پایان دوره ی ابتدایی برسر دو راهی قرار گرفت ؛زیرا او می باید یکی از دو راه را انتخاب کند . دانش آموزی و دانشجویی در رشته علوم جدید و یا طلبگی در حوزه ی علمیه . آن روز ها که بر اثر حاکمیت طاغوتیان و حضور فرهنگ منحط شیطانی، بازار دین و دینداری از رونق افتاده بود و در مقابل آن ،بازار مکاره ی دنیا و دنیاداران ، جاذبه خاصّی را به ویژه برای استعدادهای آماده در رشته های پول سازو پر درآمد به وجود آورده بود، از طرف بعضی از افراد ،به خانواده ی سید حسن توصیه می شد،که هوش سرشار و استعداد ممتاز فرزندتان را مرا قبت نمایید . او به سهولت قادر خواهد بود تا یکی از سخترین رشته های دانشگاهی را با موفقیت به پایان برساند وسپس صاحب درآمدی کلان باشد وضمنا هم در خدمت جامعه قرار گیرد ؛ مبادا این استعداد را در مدرسه های مخروبه ی علمیه ی قدیمه تلف کند .ولی جاذبه های نفسانی و فریبکاری های شیطانی نتوانستند در نوع انتخاب این فرزند فرزانه تأ ثیری بگذارد . او با بزرگترها به مشورت نشست و در یک انتخاب آزاد ،همانند بزرگان خانواده اش راه حوزه ی علمیه را برگزید ،تا درس دین را بیاموزد ودر خدمت آن قرار گیرد.

شهید شاهچراغی از کسانی نبود که به بهانه ی مبارزه و انقلاب ،درس و بحث وکتاب وکلاس را رها نماید. او بسیاری از مطالعات خود را در سنگر مبا رزات انجام می داد. درس وبحث و تحقیق نیز هرگز نتوانست مانع حضور او در صحنه های مبارزه گردد.اومعتقد بود که مجاهد فی سبیل الله باید عارف به احکام الله باشد . علاقه وکشش درونی و زمینه خانوادگی ،سید حسن را به حوزه ی علمیه کشانده بود،تا درس دین بیاموزد و در خدمت نشر فرهنگ دینی قرار گیرد.

ازآغازین روز های ورودش به جمع طلاب ، به خوبی روشن بود که آینده درخشانی دارد ،زیرا جستجو گری و کنکاش در مسا ئل مختلف علمی و اجتماعی از ویژگی های بارز او بود. او به سادگی قانع نمی شد .روح و روانش،هرگز به بیماری جدل و مباحثه کینه توزانه مبتلا نشد . بارها این جمله را در بحثهای طلبگی بر زبان جاری می کرد ما نوکر دلیل هستیم نه نوکر اشخاص ، شخص به هر اندازه که بزرگ وبا عظمت باشد، در مقام بحث باید به استدلال و استحکام سخن او توجه کرد،نه به موقعیت و شخصیت او . چون گاه انسانهای بی نام و نشان مطالبی را عنوان می کنند که به مراتب جامع تر و محکمتر از سخن نامداران است . از خصوصیات دیگر ایشان که فرزند زمان خویش بود . او در عصر خودش زندگی می کرد . زمان و نیازمندی ها را به خوبی می شناخت و با زمان و تحولاتی که در جامعه بوجود می امد آشنا بود.

شهید بزرگوار شاهچراغی در خانواده ی علم و ادب و دیانت و روحانیت چشم ته جهان گشود . خانه ای که دور تا دور آن را کتاب های فقهی ، علمی ، حدیث و حکمت پر کرده بود .بزرگان خانواده با زیر و رو کردن کتابها و جستجو پیرامون گمشده خویش در بساط علما شیوه دوستی با کتاب و نزدیکی با اندیشه های اندیشمندان را ،‌به کوچکترهامی آموختند . دراین خانه ، پدر مدرّس حوزه بود که هر روز صبحگاه در مدرسه ی علمیه ی حاج فتحعلی بیک ، طلّاب جوان به گردش حلقه می زدند و از معلوماتش بهره می گرفتند .هنگام اذان او به مسجد کوچک محلّه اشان می رفت ودرمحراب عبادت ، امتی را امام می گردید . عموها هر کدام به سهم خود مدرسه و محراب منبر رارونق می بخشیدند. به ویژه عموی بزرگ شهید ،مرحوم کربلایی طاهر ،که از مبلغین و وعّاظ والامقام دامغان به شمار می آمد. آن مرحوم در شعر وشاعری ید طولایی داشت .

این عالم عارف بسیاری از خصوصیّات نیک انسانی را که معمولاً در وجود یک شخص کمتر جمع می گردد ، در خود رشد داده بود .محبت ، سخاوت ، جوانمردی، صداقت ، کرامت ،عزّت و آزادگی از جمله خصایص پسندیده ی کربلایی سیّد طاهر بود.امتیاز دیگر این خانواده پیوند مستحکمی بود که در طول سالیان دراز با توده های مردم برقرار کرده بودند . خانه ای که درهایش بر روی محرومان و گرفتاران بسته نشد . مسایل شرعی ،شخصی و خانوادگی باکمال اعتماد و اطمینان در آن بیان می گردید تا با ارشاد عالم عامل و راهنمای مؤمنی مخلص ، نابسامانیها را سامان ، و دردها رادرمان بخشد.

مدرسه ی حقّانی

مدرسه ی حقّانی را باید یکی از مراکز حرکت انقلاب دانست .شهید شاهچراغی پس از سپری کردن دوران طلبگی در دامغان چون علاقه ی وافر به رهبر خود، حضرت امام (ره)و اسلام وروحانیت داشت ،این علاقه، زمینه ی مهاجرتش به شهر مقدس قم را فراهم گردانید. ورودش به مدرسه ی حقّانی ، سرفصل جدید و تجدید حیات تازه بود و حرکت به سمت خود سازی رشد و بالندگی وتأثیر هدایتی ، تربیتی و علمی از اندیشه ژرف و ارزشمند عالمان و عارفانی چون آیت ا... خزعلی، جنتی، مصباح ، احمدی میانجی و نیز شهیدان والا مقام ، بهشتی و قدوسی رحمت اللّه علیهما در زندگی و شخصیّت وجودی او ،بسیار سازنده بود.

شهید شاهچراغی انسانی آگاه بود. از نخستین لحظات طلبگی اش وظیفه ی خویش را شناخته بود .او دنیا و متعلّقات آن را وسیله ای می دانست برای رسیدن به خدا.اوطلبه ای ساده بود ؛اما فکرش ،ایمانش و تعهدش همیشه پیام بخش همگان بود .شهید بزرگوار قدّوسی مسؤولیت مدرسه و نیز پذیرش طلبه ها را به عهده داشتند ،ایشان با امتحان کتبی،شفاهی ومصاحبه ، شهید سیّد حسن را آزمودند و ایشان را طلبه ای با کفایت و انسانی برجسته یافتند.

در تاریخ شهدا ، بعضی از شهرا بر شهدای دیگر از نظر اخلاص ، اقوا ، فداکاری ها و زحماتی که در زمان حیات خود کشیده اند برتری داشتند. هر چند که از نظراصل شهادت همه مانند یکدیگد و یکسان هستند و فضایلی برای شهادت وجود دارد که به تمام شهدامتعلّق است . شهید فاضل محترم سیّد حسن شاهچراغی ، از این قبیل شهدا بود که بر برخی از شهدا ی دیگر همانند بعضی از همسنگرانش امتیاز و فضیلتی خاص داشت .از امتیازاتش این بود که دست پرورده ی دو شهید بزرگوار بهشتی و قدوسی بود وسالیان دراز با تربیت ها و هدایتهای آن دو شهید همراه ، درس گرفته بود و زیبا هم درس گرفته بود.یکی دیگر از خصوصیّات شهید ارتباطش با مدرسه ی حقّانی و استادانی همچون شهید بهشتی وقدوسی و احمدی میانجی است که ازاسوه های تقوا و فضیلت در حوزه ی علمیه قم بودند . شهید با چنین کسانی ارتباط داشت واز انفاس قدسی آنان استفاده می کرد .از خصوصیت سوم ایشان در ارتباط با دوستان و رفقایی که داشتند و در آن مدرسه تحصیل می نمودند ، بود که همه در بسیاری ازتوطئه ها در کردستان و جنگ به شهادت رسیدند . آنها کسانی بودند که درشب اهل نماز بودند ودرروز هم شیران عرصه ی نبرد. واز جمله شهید مهدوی ها و شاهچراغی ها . هر روز صبح نوار و اعلامیه های امام را می آوردند در مدرسه حقّانی.

و خصوصّیت چهارم شهید، استعداد و نبوغی بود که در او وجود داشت وقتی درمدرسه ی حقانی مباحثه بود ایشان شرکت می کردند ودر مواقعی بعضی از اطلاعات عمومی و سیاسی را چنان جواب می دادند که دوستان مات و مبهوت می ماندند. گویی تمام درسش را آن اطلاعات و مسائل سیاسی پر کرده است ، درحالی که در دروس دیگر مانند کفایه ، مکاسب ، و زبان انگلیسی و ... نمراتش عالی بود.

شهید لحضه ای از وقتش را به بطالت نمی گذراند. وقتی درسهای روزانه اش تمام می شد ، به مطالعه می پرداخت در انجام طاعات الهی سرازپا نمی شناخت. مقید بود که در جریان اخبار روزانه کشور باشد. حتی قبل از انقلاب حوادث سیاسی جهان را دنبال می کرد و صفحات سیاسی و مجلات مختلف روزانه را با دقت مطالعه می نمود .به خصوص به تاریخ سیاسی علاقه وافری داشت . و زندگی ائمه معصومین (علیهم السلام) و نقش آنان را در مقابله با حکام جورزمانه خودشان دنبال می کرد.او درس مبارزه و جهاد را از مکاتب اسلام و ائمه معصومین (علیهم السلام) و علما و رهبران سیاسی، در طول تاریخ آموخته بود . سید حسن دلباخته امام بود و سخن امام را فصل الخطاب می دانست و فرمان او را به جان می خرید .او نو جوانی نو شکفته و شفاف وطلبه ای پر شور بود . تازه به قم آمده بود واین بنده ،دانشجوی خام اما کنجکاو که هر چند وقت یکبار برای دیدار خو یشان و دو ستان و برای کسب فیض از حوزویان به قم می رفتم وغروبها در فیضیه می دیدم که چگونه طلاب جوان طلوع می کنند و با چه شور و شوقی کنجکاوند بدانند که در دانشگاه و محیط روشنفکری آن روزها چه می گذرد و آسیاب بیرون حوزه به چه سویی می چرخد . قبای ساده طلبه گی،و موهای نیمه کوتاه و اصلاح شده سید حسن و کفش های معمولی او به خاطرم هست ،که با چهره خندان واخلا قی مهربان ،در حالی که چند جلد کتاب تربیتی و اجتماعی وحتی داستانی را همراه یک جلد کتاب قطور مذهبی زیر بغل داشت ،با کنجکاوی از اسمها و مکاتب رایج سیاسی می پرسید و در بحث های عصر و مغرب مدرسه فیضیه فعالانه شرکت می کرد. سؤال می کرد و نظر می داد و نقل مجلس می شد.

آن چه شهید شاهچراغی را در این دوره از دیگران متمایز می ساخت ، توانایی او در ایجاد توازنی شگرف بین تحصیل و مبازره است . نه عشق بی انتهای او به تعلیم وتعلّم موجب دوری از مسایل سیاسی و اجتماعی و مبارزه ی قاطع و پیگیر با نظام ستم شاهی شده بود و نه جنب و جوش و بی تابی در مبارزه او را از مسائل فکری و مکتبی دور ساخته بود .همه ی آنانی که بااین شهید بزرگوار به هر نحوی در ارتباط بودند ،به یاد دارند که چگونه در جدال با دژخیمان پهلوی ،شهر به شهر و خانه به خانه می گریخت ودر دستگیری ها و بازجویی ها نیز دژخیمان را به مسخره می گرفت و چوبه ی دار خود راحمل می نمود.

در کتاب گنجینه ی دانشمندان آمده است که :‌جناب فاضل محترم آقا سید حسن شاهچراغی ابن سید مسیح از طلّاب و محصلین مدرسه ی حقانی مقیم قم هستند و با اینکه اشتغال به دوره سطح دارند. لیکن سطح فکرش عالی و جوانی پر شور و با حرارت و بلند پرواز با نبوغ عالی و فهم و فکری بسیار ارزنده اند انشاءا...آینده ی درخشانی دارند.

پایان عمر بابرکت این اسطوره ملی هم با شهادت همراه شد .هواپیمای حامل او وتعدادی از مسئولین کشور در اول اسفند 1364مورد حمله هواپیماهای جنگی ارتش عراق قرار گرفت وبه شادت رسید.